وزیر مشاور وسرپرست سازمان بهزیستی جمهوری اسلامی ایران
فیاضبخش از دانشگاه «تهران» مدرک پزشکی گرفت و دوره تخصصی جراحی را در بیمارستان «سینا» به پایان رساند.
فیاضبخش موسس انجمن امدادگران امام خمینی(ره) بود.
این شهید آسایشگاه معلولان انقلاب را با همکاری انجمن امدادگران امام (ره) و کمیته امداد، زیر نظر بنیاد شهید راهاندازی کرد.
طبابت و ویزیت رایگان به مدت ۴ سال. تاسیس کلینیک «سلمان فارسی» با همکاری شهید دکتر «لواسانی»، آموزش کمکهای اولیه پزشکی برای خدمت به مجروحان و معلولان انقلاب از دیگر فعالیتهای این شهید بزرگوار بود.
وی سپس به عنوان مدیرکل توانبخشی دروزارت بهداری مشغول به کار شد.
پیشنهاد لایحه سازمان بهزیستی کشور و پیگیری برای تاسیس چنین سازمانی جدا از وزارتخانه بهداشت از اقدامات دیگر این شهید بود. «محمد علی فیاضبخش» درکابینه شهید «رجایی»، به عنوان وزیر مشاور و سرپرست بهزیستی خدمت میکرد.
دکتر فیاضبخش، شامگاه هفتم تیر ۱۳۶۰ در حزب جمهوی اسلامی براثر انفجار بمب به شهادت رسید.
خاطرات
همسر شهید:
او تک و بیهمتا بود. تنها وزیری بود که به جای تحویل ماشین ضدگلوله جهت حفظ امنیت جانیاش، خودروی شخصی خود را به دولت داد تا رانندهای برایش تعیین کنند. بله، دکتر با خودروی شخصی خود کارهای سازمان را انجام میداد و راننده که در این مدت، عاشق منش و رفتار او شده بود، بعد از شهادت دکتر، آشنای خانوادگی ما باقی ماند و نشان او را از معاشرت با اعضای خانوادهاش میجست.
جلسات معلم شهید، استاد مطهری در منزل ما برگزار میشد و شهید فیاضبخش در جلسات تفسیر قرآن، میزبان بزرگانی بودهاند که یا شهید شدهاند یا اینکه در وزارتخانهها به مردم خدمت میکند.
چند جلسه که گذشت، دکتر به من ماموریت داد تا نوار سخنرانیهای استاد مهطری را برروی کاغذ پیاده کنم و از آن در جلستاتی که خانمها به منزل ما میآمدند، برای ارتقاء سطح آگاهی بانوان استفاده کنم. در حقیقت من واسطه فیض شده بودم تا خانمها نیز از آموزشهای استاد بهرهمند شوند.
بعد از شهادت دکتر مطهری، صدا و سیما به این فکر افتاد که سخنان استاد را پخش نماید لذا مدتی بعد، فرزندان شهید مطهری به منزل ما آمدند و نوارهای استاد را با خود بردند. بعدها کتابهای استاد از روی نوارهای ایشان تهیه شد.
نکته جالب اینکه در جلستان منور استاد مطهری، شهید فیاضبخش خود را موظف به ضبط کامل و ثبت صحیح سخنان استاد میدانست. برای همین توانسته بودیم نوارهای کامل و جامعی از سخنرانی استاد مطهری تهیه کنیم.
ایشان مرا مقلد حضرت امام (ره) کرد. آقای فیاضبخش، اولین بار که پس از عقد به منزل ما آمد به رسم معمول یک هدیه نیز با خود به همراه داشت. هدیه ایشان توضیحالمسائل امام خمینی(ره) بود که آن زمان نایاب بود. دکتر در همان دیدار، برایم از شخصیت والای حضرت امام(ره) گفت و اینکه اعلم مجتهدین هستند. باور کنید حرفهای تاثیرگذار دکتر و خواندن کتاب حضرت امام(ره) باعث شد، از همان شب مقلد حضرت امام(ره) شوم.
تمام حرفها، رفتارها و حرکات دکتر، هدفمند بود. حتی در خرید هدیه چه برای من و چه برای بچههایش نیز هدفی را دنبال میکرد. حتی اگر اسباببازی برای فرزندانش میخرید، این خرید یک پیامی داشت. دکتر هر هدیهای را نمیخرید.
سیاست دکتر برای پرورش بچهها در محیطی که از لحاظ اخلاقی مضر بود، فقط منعکردن نبود بلکه جایگزین مناسبی نیز فراهم میکرد تا حقی ضایع نشود و فرزندان به کمال برسند. به عنوان مثال: دکتر در خانه تمام وسایل بازی بچهها را فراهم کرده بود و اگر بستگانی نیز به منزل ما میآمدند، بچههای آنها نیز میتوانستند از این امکانات استفاده کنند.
وقتی دکتر برای شروع دوره تخصص در بیمارستان سینا پذیرفته شد، مسئول رسیدگی به پرونده ایشان گفت: برای شروع دوره باید از یک مقام مملکتی یا ارتشی توصیهنامه بیاورید. دکتر فیاضبخش شروع کرد به توضیح دادن که به کسی در دستگاه ارادت ندارد و در آخر وقتی اصرار آنهارا برای آوردن توصیهنامه دید، گفت: من فقط میتوانم از طرف خدا توصیهنامه بیاورم.
این حرف دکتر، باعث منقلب شدن مسئول پروندهاش شد به گونهای که موافقت خود را با شروع به کار دکتر اعلام کرد.
دکتر با فقرا نفس میکشید، با آنها میخندید، درد دل میکرد و میگریست. این جملات همسر شهید فیاضبخش درباره دکتر است وی در ادامه میافزاید: با آنکه منزل دکتر در شمال تهران بود، اما مطب خود را در جنوبیترین نقطه تهران (تیردوقلو) دایر کرده بود تا در هوای فقرا تنفس کند و همدم آنها باشد.
او متخصص جراحی بود اما از بیماران، در حد پزشکهای عمومی حق ویزیت میگرفت.
پرداخت ویزیت در مطب ایشان به این صورت بود که برروی یک تکه مقوا یادداشتی با خط زیبای خود آورده بودند به این مضمون: حداکثر ویزیت ۳۰۰ ریال است اما شما نسبت به توانتان میتوانید پرداخت کنید.
دکتر، شبانه روز خود را وقف مردم میکرد. گاهی شبها خستگی مفرط را در چهرهاش میدیدم و برای اینکه استراحت کند، تلفن را قطع میکردم اما وقتی دکتر از این ماجرا با خبر شد، به شدت گله کرد و گفت: من قسم خوردهام در خدمت این مردم باشم و آن موقع که قسم یاد کردم، ساعتی را برای انجام این کار تعیین نکردم.
بعد از شهادت دکتر، صاحب داروخانهای که نزدیک مطب ایشان بود و صاحب مرغفروشی محله به منزل ما آمدند و هرکدام مقداری پول آوردند و گفتند: این پولها به دکتر تعلق دارد.
وقتی ماجرا را پرسیدم، متوجه شدم دکتر وقتی پی به بیبضاعتی بیماران خود میبرد، بالای نسخهها یک علامت به خصوص میزد که معنایش تحویل رایگان دارو به شخص مراجعه کننده بود.
دکتر به بعضیها هم سفارش میکرد که از مغازه مرغفروشی محله، مرغ مجانی بگیرند.
نکته جالب توجه این بود که دکتر قیمت داروها و مرغها را اول هرماه به صاحب مغازهها پرداخت میکرد.