سعدی و توانگری
علی کاملی

(( حکما گفته اند توانگری به هنر ست نه به مال و بزرگی به عقل است نه به سال ))۱

به راستی توانگر کیست و توانایی در چیست ؟ آیا واقعا توانگری به بضاعت مالی است ؟ ویا اینکه دید افراد نسبت به توانگر و توانگری در زمان ها و مکان های مختلف متفاوت است .
(( توانگری نه به مال است پیش اهل کمال                      که مال تا لب گور است و بعد از آن اعمال ))۲ 
شیخ اجل ، سعدی ، فرا خور قلم و توانایی خویش در آثار منثور و منظومی که به یادگار گذاشته است به بررسی توانایی و توانگری پرداخته است . اما با نگاهی که مختص وی و منحصر به فرد است .
(( حکما گفته اند توانگری به قناعت به از توانگری به بضاعت ))۳
یا :
(( قناعت توانگر کند مرد را                  خبر کن حریص جهانگرد را ))۴ 
و در گلستان با حکایت ملک زاده ای مواجه می شویم که میراث بی شماری از پدر برایش باقی مانده و او سعی در خرج کردن و بخشش آن دارد . مردی او را مذمت کرده که این کار موجب تنگدستی تو خواهد شد ، اما ملک زاده بخشش را جزء لازم و ضروری توانگری دانسته و اینگونه پاسخ می دهد :
(( قارون هلاک شد که چهل خانه گنج داشت                   نوشیروان نمرد که نام نکو گذاشت ))۵ 
آنگونه که از سبک نگارش سعدی بر می آید وی توانگری را می ستاید که با مردم و برای مردم باشد بنابراین به آنهایی که دستی در جیب دارند و نانی بر سفره خطاب می کند :
(( به روزگار سلامت شکستگان دریاب                   که جبر خاطر مسکین بلا بگرداند ))۶
(( دریاب کنون که نعمتت هست به دست                  کاین دولت و ملک می رود دست به دست ))۷ 
و درویشان را از شکایت بر حذر داشته و اینگونه می سراید :
(( مکن زگردش گیتی شکایت ای درویش               که تیره بختی اگر هم برین نسق مردی
توانگرا چو دل و دست کامرانت هست                  بخور ببخش که دنیا و آخرت بردی ))۸ 
یا :
(( چو بینی توانگر سر از کبر مست                     برو شکر یزدان کن ای تنگ دست  ))۹ 
و بر حال توانگرانی که قدر عافیت را نمی دانند تاسف خورده و چنین زمزمه می کند :
(( توانگر ترش روی باری چراست ؟                  مگر می نترسد ز تلخی خواست ؟ ))۱۰ 
و توانگران بخیل را اینگونه توصیف می کند :
(( بخیل توانگر به دینار و سیم                            طلسمی ست بالای گنجی مقیم ))۱۱ 
حتا جایی در گلستان از مسائل اعتقادی بهره می گیرد تا گروهی دیگر از ممسکان را نشان دهد و آن ، این حکایت است :
(( توانگری بخیل را پسری رنجور بود . نیک خواهانش گفتند : مصلحت آن است که ختم قرآن کنی از بهر وی یا بذل قربان . لختی به اندیشه فرو رفت و گفت : مصحف مهجور اولیتر است که گله ی دور . صاحبدلی بشنید و گفت : ختمش به علت آن اختیار آمد که قرآن بر سر زبان است و زر در میان جان .
دریغا  گردن  طاعت  نهادن                                       گرش همراه بودی دست  دادن
به دیناری چو خر در گل بمانند                                   ور الحمدی بخواهی صد بخوانند ))۱۲ 
به غیر از این حکایات و ابیات کوتاه سرتا سر جدال سعدی و مدعی بحث توانگری و درویشی است . اما چرا سعدی که به گفته ی خویش نمک پرورده ی خاندان توانگران است ٭ قلم در این راه می زند و پرده از کار توانگران بر می دارد ؟
(( درویش را دست قدرت بسته است و توانگر را پای ارادت شکسته .
کریمان را به دست اندر درم نیست                       خداوندان نعمت را کرم نیست ))۱۳ 
مگر توانگر بایستی چگونه باشد و چگونه رفتار کند ؟  و یا توانگرانی که سعدی با آنان مواجه شده است چگونه بوده اند که وی را اینچنین خشمگین و عصبانی کرده اند ؟
در جای جای آثار سعدی که جستجو کنیم بهترین وصف یا به قولی ذم در مورد توانگران را از زبان مدعی می شنویم . و آن زمانی است که سعدی از توانگران تمجید کرده ، آنگاه مدعی زبان به اعتراض می گشاید که :
(( چندان مبالغه در وصف ایشان بکردی و سخن های پریشان بگفتی که وهم تصور کند که تریاق اند یا کلید خزانه ی
ارزاق ؛ مشتی متکبر ، مغرور ، معجب ، نفور ، مشتغل مال و نعمت و مفتتن جاه و ثروت که سخن نگویند الا به سفاهت و نظر نکنند الا به کراهت ؛ علما را به گدایی منسوب کنند و فقرا را به بی سر و پایی طعنه زنند و به غرت مالی که دارند و عزت جاهی که پندارند برتر از همه نشینند و خود را بهتر از همه بینند و نه آن در سر دارند که سر به کسی بردارند . بی خبر از قول حکما که گفته اند هر که به طاعت از دیگران کم است و به نعمت بیش ، به صورت توانگر ست و به معنی درویش ))۱۴ 
و باز در ادامه توانگران را چنین تو صیف می کند :
(( چون ابر آذارند و نمی بارند و چشمه ی آفتاب اند و بر کس نمی تابند بر مرکب استطاعت سوارند و نمی رانند . قدمی بهر خدا ننهند و درمی بی مَنّ و اذی ندهند ؛ مالی به مشقت فراهم آرند و به خست نگاه دارند و به حسرت بگذارند . چنانکه بزر گان گفته اند : سیم بخیل از خاک وقتی بر آید که وی در خاک رود ))۱۵ 
اما این پایان ماجرا نیست زیرا سعدی از شخصیتی دیگر با عنوان قاضی نیزاستفاده می کند تا مقصود خویش را نهایی سازد و سخن فقط بین دو خصم جریان نداشته باشد . قاضی اگر چه در ظاهر جانب هیچ یک را نمی گیرد اما از کلامش چنین استنباط می شود که توانگران درویش سیرت را دوست دارد و می پسندد.
(( مقربان حضرت حق ، جل و علا ، توانگرانند درویش سیرت و درویشانند توانگر همت ))۱۶ . و مهین توانگران را اینگونه می داند که غم درویش خورند و بهین درویشان آن باشد که کم توانگران را گیرد .
در آخر سعدی خود را مجاب می کند که به نسبیت روی آورده و بین توانگران و درویشان نیز بدین نسق قضاوت کند که :
(( نظر نکنی در بستان که بید مشک است و چوب خشک ؟ همچنین در زمره ی توانگران شاکرند و کفور و در حلقه ی
درویشان صابرند و ضجور ))۱۷ 
او می داند که اگر ذم یا مدح گروهی را بگوید دردی از دیگران نکاسته است . به گفته ی حافظ :
(( عیب درویش و توانگر به کم وبیش بد است                  کار بد مصلحت آن است که مطلق نکنیم  ))۱۸              
پس سعی در تعلیم بهترین شیوه ی زندگی را دارد و آن نوع توانگری را ترویج می کند که نفع همه در پیش آن باشد
و  رضای خدا در پس .
(( نیم نانی گر خورد مرد خدا                                بذل درویشان کند نیمی دگر ))۱۹ 
از این رو بهترین نعمت را قناعت معرفی می کند که توانگری زاده ی آن است .
(( ای قناعت توانگرم گردان                               که ورای تو هیچ نعمت نیست ))۲۰ 
(( مطلب گر توانگری خواهی                             جز قناعت که دولتی است هنی ))۲۱ 
و آنان که در ظاهر به غنای مالی رسیده اند را در در گاه الهی محتاجانی بیش نمی داند :
(( درویش و غنی بنده این خاک درند                     و آنان که غنی ترند محتاج ترند ))۲۲ 
پس یاد آوری می کند که تنها حق عزوجل است که توانگر واقعی است و بایستی او را ستود و ستایش کرد .
(( اگر بنده ای سر برین در بنه                            کلاه  خداوندی  از سر بنه
به در گاه فرمانده  ذوالجلال                             چو درویش پیش توانگر بنال …
که پروردگارا توانگر تویی                             توانا  و درویش پرور تویی  ))۲۳ 
و به این نتیجه می رسد که درویش یا توانگر بودن از روی مصلحت و مشیت الهی است .
((  آن کس که توانگرت نمی گرداند                     او مصلحت تو از تو بهتر داند ))۲۴

حال که سرنوشت چنین مقدر کرده است و اوضاع بر این منوال است ، سعدی تمام سعی و تلاش خویش را به کار می گیرد
تا راهی نو برای توانگر شدن پیش روی انسان ها قرار دهد . راهی که منجر به توانگری معنوی خواهد شد .
توانایی که هرگز بهارش به خزان مبدل نخواهد شد ، بلکه روز به روز شاخ و برگش ، پر و بال می گیرد تا ثمره اش
موجب شکوفایی روح آدمی باشد .
(( به دست آوردن دنیا هنر نیست                          یکی را گر توانی دل به دست آر ))۲۵ 
و نداشتن سیم و زر را بهانه ای می داند برای محبت نکردن به دیگران .
(( گرفتم که سیم و زرت چیز نیست                       چو سعدی زبان خوشت نیز نیست ؟ ))۲۶ 
پس آشکارا عقیده ی خویش را بیان می کند و می گوید توانگر واقعی آن است که بتواند دل انسان ها را با محبت و دوستی به دست آورد و موجب رضایت دیگران را فراهم سازد چرا که پایان کار هیچ یک از افراد بشر با دیگری تفاوتی نخواهد داشت .
((  یکی  امروز کامران  بینی                                دیگری را دل از مجاهده ریش
روزکی چند  باش تا   بخورد                             خاک ، مغز سر خیال اندیش
فرق شاهی و بندگی برخاست                             چون قضای  نبشته آمد پیش
با للّه  ار خاک مرده باز کنند                               ننماید  توانگر  و  درویش  ))۲۷ 
بنابراین سعدی بهترین توانگران را کسانی می داند که به زیور قناعت ، کمال ، هنر و معرفت متحلی باشند . و آنان که توانایی ظاهری دارند ولی  در پی کشف و کسب  معرفت و شناخت  سر چشمه های جمال نیستند از دیدگاه وی به راستی درویش و بی بضاعت اند .

(( با دوست کنج فقر بهشت است و بوستان                   بی دوست خاک بر سر جاه و توانگری  ))۲۸ 

۱- گلستان سعدی ، تصحیح و توضیح دکتر غلامحسین یوسفی ، نشر خوارزمی ، چاپ ششم ۱۳۸۱، باب اول صفحه ۶۳ .
۲- کلیات سعدی ، به کوشش بهاالدین خرمشاهی ، نشر دوستان ، چاپ چهارم ۱۳۸۳ ، صفحه ۶۷۳ ( قصاید فارسی ) .
۳- گلستان سعدی  ———— . باب هشتم ، صفحه ۱۷۵ .
۴-  بوستان سعدی ، به تصحیح و توضیح دکتر غلامحسین یوسفی ، نشر خوارزمی چاپ پنجم ۱۳۷۵ ، باب ششم صفحه ۱۴۵ بیت ۲۷۰۴ .
۵- گلستان سعدی ———— . باب اول ، صفحه ۷۳ .
۶- پیشین ———— . باب دوم صفحه ۹۳ .
۷- پیشین ———— . باب اول صفحه ۸۰ .
۸-  پیشین ———— . باب هفتم صفحه ۱۶۸ .
۹- بوستان سعدی ———— . باب ششم صفحه ۱۵۰ بیت ۲۸۲۱ .
۱۰- پیشین ———— . باب دوم صفحه ۸۶ بیت ۱۳۰۱ .
۱۱- پیشین ———— . باب دوم صفحه ۹۶ بیت ۱۵۴۵ .
۱۲- گلستان سعدی  ———— . باب ششم صفحه ۱۵۲ .
۱۳- پیشین ————  . باب هفتم صفحه ۱۶۲ و ۱۶۳ .  
۱۴- پیشین ———— . باب هفتم صفحه ۱۶۴ .
۱۵- پیشین ———— . باب هفتم صفحه ۱۶۴ .
۱۶- پیشین ———— . باب هفتم صفحه ۱۶۷ .
۱۷- پیشین ————  . باب هفتم صفحه ۱۶۷ . 
۱۸-  دیوان حافظ از روی نسخه مرحوم قزوینی و دکتر غنی نشر سمن چاپ سوم ۱۳۷۸ غزل ۳۷۸ بیت ۲ .
۱۹- گلستان سعدی ———— . باب اول صفحه ۶۰ .
۲۰- پیشین ———— . باب سوم صفحه ۱۰۹ .
۲۱- پیشین ———— . باب دوم صفحه ۹۸ .
۲۲- پیشین ————  . باب اول صفحه ۶۶ .
۲۳-  بوستان سعدی ———— . صفحات ۴۰  و ۴۱  ابیات  ۱۹۹ ، ۲۰۰  و ۲۰۲ .
۲۴- گلستان سعدی ———— . باب سوم صفحه ۱۱۵ .
۲۵- پیشین ————  . باب هفتم صفحه ۱۵۹ .
۲۶-  بوستان سعدی ———— . باب چهارم  صفحه ۱۲۳ بیت ۲۱۹۲ .
۲۷- گلستان سعدی ———— . باب اول صفحه ۸۰ .
۲۸- کلیات سعدی ———— . صفحه ۶۵۳ غزل ۵۵۱ بیت ۶ .
٭  رجوع کنید به گلستان سعدی  باب هفتم ذیل عنوان جدال سعدی با مدعی  .

 

نوشته شده توسط در تاریخ چهارشنبه, 19th می 2010 | ۶۹۷۸بازدید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Time limit is exhausted. Please reload CAPTCHA.