اخراجی های ۳ و جدایی نادر از سیمین را برای اولین بار در جشنواره ی فیلم فجر دیدم، فیلم فرهادی را با حضور خودش در سینما فرهنگ و فیلم ده نمکی را نیز با حضور وی در سینما استقلال. وارد سالن سینما فرهنگ که شدم، فرهادی جلوی ورودی سالن ایستاده بود و کشیک می کشید که مبادا یکی از مهمانان دیگرش که جای دیگران را پر کرده بودند جا بمانند. احتمالاً می دانید که یک ردیف مشتمل بر حدود ۲۵ صندلی، یعنی ردیف اول هر سالن، بلیط هایش به فروش نمی رسد و مخصوص دست اندکاران فیلم است، ولی فرهادی هر جا که می رفت، با یک گروه ۶۰، ۷۰ نفره بود. ما که هفته ها پیش با پرداخت هزینه ی بلیط ها آماده ی تماشای آثار سینماگران شده بودیم، جای خودمان نصیبمان نشد و روی نیمکت ذخیره ها یا همان صندلی های امتحانی راه رو سالن سینما جدایی نادر از سیمین را دیدیم. همین مشکل هنگام اکران جدایی نادر از سیمین در جشنواره در سینما آزادی هم ایجاد شد که دوربین برنامه ی ۷ اعتراضات مردم به این موضوع را به تصویر کشید.
 
ولی ده نمکی فقط با چند نفر از دوستانش و دست اندرکاران فیلم آمده بود؛ جواد شمقدری، هاشم میرزاخانی، سید حسام الدّین نواب صفوی، احمد ایراندوست و چند نفر دیگر. سالن را هم مردم به محض این که مطلع شدن اخراجی های ۳ در آخرین روز جشنواره به اکران رسیده، تا یک ربع بعد از زمان مقرر (۲۲) پر کردند.

 
دومین بار در اکران خصوصی وبلاگ نویسان -که ابتکاری بسیار تحسین برانگیز بود- در سینما آفریقا به تماشای اخراجی ها نشستیم که صفای خاصی داشت، سالن پر بود از کسانی که به تعلقات مذهبی شان افتخار می کردند. پیش از اکران، ده نمکی روی نیم سن سالن رفت. لب کلامش این بود که خیلی به مصادیق توجه نکنید و کلان تر به فیلم نگاه کنید که مرا به یاد این ابیات انداخت: «ای برادر قصه چون پیمانه است، معنی اندر وی به سان دانه است، دانه ی معنی بگیرد مرد عقل، ننگرد پیمانه را گر گشت نقل». با این حرف ده نمکی بسیاری از ما اختلاف نظر داشتیم.

 
اصلاً گله مند نشوید از این که اکثر کسانی که به تحلیل اخراجی ها می پردازند، نمی توان آن ها را از نام بردن از جدایی نادر از سیمین بر حذر داشت. اتفاقاً این مقایسه جزء قیاس هایی است که بسیار به جاست و بیشتر مردم هم چنین دیدگاهی نسبت به قضیه دارند.

 
و اما فرهادی؛ اصغری که اصلاً کوچک نیست، کوچک نمی اندیشد و کوچک هم نمی سازد. هرچند تقریباً از صدر تا ذیل نظراتمان با یکدیگر نا مأنوس است، ولی توانایی منحصر به فرد وی در نوشتن و ساختن را نمی توان کتمان کرد. فرهادی با چهارشنبه سوری دیده شد، با درباره ی الی در کانون توجهات قرار گرفت و با جدایی نادر از سیمین بسیاری را مبهوت و بعضی را مرعوب کرد. ما مرعوب نشدیم ولی تأسف خوردیم که چرا چنین قدرتی در فن (تکنیک) باید این چنین ضد دین بسازد و ضد نظام نطق کند! تفکرات فرهادی که در درباره ی الی در قالب صحنه های بزن و برقص عریان شد، در جدایی نادر از سیمین در پوشش بی طرفانه و عوام فریب، ضد دین را القاء کرد. جدایی نادر از سیمین، جدایی دین از سیاست است، جدایی اسلام از اخلاق در جامعه ی امروز است، جدایی قطعیت از اخلاق است، پیوستن به اخلاق کانتی و نسبی گرایی اخلاقی است و وصال کینه از جمهوری اسلامی و نقد اسلام را در قالبی دلپذیر است. این که فرهادی می تواند این چنین شیرین و گوارا، ما را با این مفاهیم ضد دینی سرمست کند، فقط از قدرت اصغر نیست، از ضعف ما نیز هست. دروغ گویی در جامعه وجود دارد ولی نتیجه گیری فرهادی دروغ بزرگ تر است. آیا چون اصغر فرهادی دوست ندارد دخترش محجبه و مسلمان بار بیاید، باید همه به این نتیجه برسند که ایران مکان خوبی برای تربیت فرزند نیست؟! دروغ از این بزرگ تر که کشورهای غربی جامعه ای سالم تر دارند تا ایران؟!

 
فرهادی دروغ نمی گوید، ولی حقیقت را پنهان می کند؛ به همین دلیل است که جدایی نادر از سیمین دروغ بزرگ است. در صحنه ای از فیلم، نادر به ترمه می گوید معادل فارسی کلمه ی لاتین «گارانتی» را بگو. ترمه می گوید ضمانت، تضمین. فرهاد، پدر ترمه می گوید: اینا که عربین. فارسیشو بگو!» ترمه جواب می دهد: معلممون گفته همینارو بگیم. اگه غیر از اینا بنویسم غلط می گیره! نادر: بگیره! تو باید کاریو بکنی که درسته! بگو… پشتوانه! فارسی گارانتی می شه پشتوانه.” فرهادی مشخص نمی کند که چرا زبان عربی را زبان اول خود به عنوان یک مسلمان نمی داند و چرا زبان اسلام را همان اندازه از زبان نژادی اش دور می داند که انگلیسی را دور می داند. فرهادی به ما اجازه نمی دهد که او را نژاد پرست و یا پان ایرانیست بنامیم چون نژاد و ملیت را برتر از اعتقادات و دین می داند. ما دین فرهادی را نمی دانیم و البته به ما هم مربوط نیست. ولی دین اکثریت این ملت اسلام است و مذهبشان شیعه. سینمای ما هم دولتی است و حکومتی. ممیزی های ما هم همگی در جهت ارتقای فرهنگ اسلامی در جامعه و دفاع از ارزش های نظام و انقلاب است. پس این که در این چارچوب ها فرهادی جایزه می گیرد و از وی تقدیر می شود، دال بر ترجیح رضایت امثال فرهادی بر اجرای قانون و دفاع از ارزش هاست. راستی چرا این گونه غیر طبیعی همه ی جوایز مهم جشنواره ی برلین را دو دستی تقدیم فرهادی و گروهش می کنند؟! چرا همواره جشنواره های خارجی، حامی طرفداران جنبش سبز و افراد ضد نظام هستند؟ چرا هر کس که گرایش ضد سیاسی با جمهوری اسلامی پیدا کند را با اهداء خرس و شیر و دیگر جوایز حلوا حلوا می کنند؟ این جوایز به دلیل ویژگی های فنی فیلم است یا نطق ها و گرایش های سیاسی کارگردان فیلم؟

 
و اما ده نمکی؛ کسی که هر جا بلندگویی در اختیارش می گذاشتند، می گفت “عده ای که تا دیروز آرمان گرا بودند، وقتی نوبت خودشان می شود واقع گرا می شوند!” دردی که ده نمکی هم عمیقاً به آن دچار شده است. ده نمکی هم فهمیده اگر می خواهد فیلم بسازد، نباید کاری کند که بازیگران و دیگر دست اندکاران او را پس بزنند. چندان قابل درک نیست که چرا در مراسمی که ده نمکی ترتیب می دهد، بازیگران زن با آن وضع روی سن می آیند که گویی آن جا سالن مُد است و همگی می خواهند پیام خاصی را به مخاطب منتقل کنند.

 
اخراجی ها به عنوان یک پدیده و نه فقط یک فیلم، در حال تغییر است ولی نه الزاماً تکامل. اخراجی ها یک پدیده است، چون نشان می دهد مردم سادگی را می پسندند، مردم با ریا مخالفند نه با دفاع مقدس، مردم عاشق ابتذال نیستند، عاشق تفریح سالمند. اخراجی ها فیلمی است که باعث شده ده نمکی تغییر کند. اخراجی ها موجودی است پویا که گویا ده نمکی را در خود حل کرده است و به معنای واقعی کلمه او را واقع گرا کرده و دیگر نمی توان ده نمکی را آرمان گرا محسوب کرد. صرف نظر از ایرادات و عبور از خط قرمزها، اخراجی ها فضای گفتمان سیاسی را به خوبی به سینما آورد. اخراجی ها، اخراج عقاید اصولی و آرمانی ده نمکی است. ده نمکی دگماتیسم و افکار متصلبش را در اخراجی های ۱ و ۲ جا می گذارد و وقتی به ۳ می رسد، به شخصیتی ماکیاولیست بدل می شود تا بدان جا که آقای پناهیان هم این موضوع را تأیید می کند که در اخراجی ها دست به هر کاری زده شده تا فقط مخاطب بخندد. ده نمکی حاضر است از ابزارهای نامقدس برای آشتی مردم با دفاع مقدس و رزمندگان و بسیجیان بهره گیرد. سوسن خانوم در کجای دفاع مقدس ماست؟! شوخی های جنسی در کجای آرمان های ماست؟! ده نمکی آمد تا سینما را تغییر دهد، ولی هم زمان خودش هم دچار استحاله که نه ولی دچار انعطاف شد.

 
ده نمکی شاید فکرش را هم نمی کرد که با آن روحیه ی بسیجی وار، کفن پوش و باتوم به دستش وقتی وارد سینما شود، علاوه بر این که بر اطرافش و سینما و مردم تأثیر می گذارد، خودش هم دچار تغییر شود. شاید باورش برایش مشکل بود که روزی از موسیقی غِنا برای جذب مخاطب در فیلم هایش استفاده کند. شاید فکرش را هم نمی کرد که بانی و متولی فضایی شبه سالن مُد به واسطه ی جشن افتتاحیه ی فیلمش شود.

 
پیامک های تحریم، ایمیل های تحریم، برخی جهت دهی های سایت های داخلی و حتی اصول گرا و سایت های ضد انقلاب برای دیدن فیلم فرهادی و ندیدن فیلم ده نمکی، حمله به سینما هویزه ی مشهد، هیچ کدام نتواست تنور گیشه ی اخراجی های ۳ را سرد کند. دوباره برخی با فروش سی دی های قاچاق هنگام اکران می خواهند کمر دفاع مقدس را بشکنند و یک بار دیگر معنای واقعی شعار زنده باد مخالف من را به رخ بکشند. به قول امیر قادری، “دوباره آن کسی که دارد از تغییر، محدودیت و دو قطبی شدن صحبت می کند، قشر روشن فکرنمایی است که می گوید فلان فیلم (اخراجی های ۳) را تحریم کنید.” اگر برای قشر به اصطلاح روشن فکر گیشه اهمیتی ندارد و آن ها جایزه شان را از برلین و جشنواره گرفته اند، پس چرا این قدر به آب و آتش می زنند و دیگر این تحریم ها برای چیست؟
 
همان طور که در انتخابات، موسوی ما را مجبور کرد تا احمدی نژاد را انتخاب کنیم، فرهادی هم ما را مجبور می کند تا ده نمکی را با خاطری آزرده ترجیح دهیم و حتی سه بار فیلمش را ببینیم تا فرهادی خیال نکند ما هم مانند آن مانکن ایتالیایی دستش را به گرمی می فشریم. فعلاً که فروش اخراجی ها از یک میلیار هم گذشته است و حتی قرار گرفتن فایل های اخراجی های ۳ روی سایت ها نتوانسته مردم را از تماشای این فیلم در سالن های سینما باز دارد.

 

مراسم افتتاحیه ی اخراجی های ۳ در سالن وزارت کشور

 


اللهم عجل لولیک الفرج

نوشته شده توسط در تاریخ یکشنبه, 3rd آوریل 2011 | ۱۱۲۲بازدید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Time limit is exhausted. Please reload CAPTCHA.