بیانات در دومین نشست اندیشه‌هاى راهبردى‌ با موضوع عدالت

بسم‌اللَّه الرّحمن الرّحیم‌

خیلى متشکرم از حضار محترم، برادران و خواهران عزیز، و همچنین از گردانندگان این نشست پر مغز و مفید؛ بخصوص از آقاى دکتر واعظ‌زاده که جلسه را خوب مدیریت کردند. متشکرم از اینکه با این نشست، این فرصت را ایجاد کردید که این مباحث مطرح شود و ان‌شاءاللَّه ادامه پیدا خواهد کرد. و حمد میکنم خداى متعال را، خداى عزیزِ حکیم را که فراغت و امنیت و امکانات و نشاط عطا کرد به جمع حاضر و کسانى که عقبه‌ى تشکیل این نشست بودند، که بتوانند این کار را انجام دهند. اگر لطف خدا نبود، اگر آسایش خاطر متفکران، استادان و اندیشمندان نبود، ممکن نبود نظام بتواند به این فرصت دست پیدا کند. این، فرصت مهمى است که خوشبختانه خداى متعال در اختیار ما گذاشت.

آنچه که امروز در این نشست انجام گرفت، یک آغاز است و ما امیدوارانه در پى آن هستیم که این آغاز، استمرار شایسته‌اى پیدا کند و سرانجام مبارکى داشته باشد. احساس میکنم در کشور ظرفیت انسانى گسترده‌اى براى پیگیرى و به سرانجام رساندن این بحث مهم – یعنى بحث عدالت – وجود دارد.

صاحبنظرانى هم که در این جلسه حضور ندارند، از نظر ما شرکاى این بحثند. حتماً در سرتاسر کشور، در دانشگاه‌ها، در حوزه‌ها، در پژوهشگاه‌هاى گسترده‌اى که خوشبختانه در کشور وجود دارد، هستند کسانى از صاحبنظران که در این مقوله، در این بحث، یا تحقیقاتى دارند، یا آماده هستند که تحقیقاتى را انجام دهند. ما آنها را در این بحث شریک میدانیم.

بحث عدالت بایستى به یک گفتمان نخبگانى تبدیل شود. باید این مسئله را دنبال کنیم و پیگیرى این بحث را رها نکنیم؛ چون زمینه خیلى زیاد است، نیاز خیلى شدید است و در بیانات دوستان، بخشى از این نیاز محسوس بود. این بحثهائى که شما کردید و ان‌شاءاللَّه در آینده خواهد شد، محصول آن براى نسل کنونى و نسلهاى آینده، محصول باارزش و بشدت مورد نیازى خواهد بود. شاید لازم باشد بعدها از صاحبنظران دنیاى اسلام هم استفاده کنیم. شاید در کشورهاى دیگر صاحبنظرانى هستند که میتوانند در جمع‌بندى نهائى و به سرانجام رساندن بحث عدالت، به ما کمک کنند.

من خوشوقت و خشنود شدم از اینکه احساس کردم دوستان به بحثهاى یکدیگر توجه نشان دادند. این فصلهاى اعتراض و اشکال که آقاى دکتر واعظزاده در این جلسه گنجاندند، به نظر من جزو جذابترین بحثها بود؛ نشان‌دهنده‌ى این بود که حضار به مباحث توجه کردند. این کار، هم‌افزائى به وجود مى‌آورد. همه‌ى شماها نظراتى دارید، در این مقوله فکر کردید و فکرهاى بیشترى خواهید کرد؛ لیکن وقتى که در یک چنین مجموعه‌اى همه گرد مى‌آیند، با یکدیگر تبادل نظر میکنند، آنچه که فکر کردیم، عمیق‌تر میشود، گسترده‌تر میشود، جامع‌تر میشود و در نهایت ان‌شاءاللَّه ما را به یک نقطه‌ى نهائى – که اشاره خواهم کرد – میرساند.

من وارد محتوا نخواهم شد. بحث محتوائى، امروز به وسیله‌ى شماها شروع شد و باید ان‌شاءاللَّه در همین مرکزى که آقاى واعظزاده اشاره کردند، استمرار پیدا کند؛ که آن بحث و آن نتیجه‌ى نهائىِ محتوائى برآیندى خواهد بود از افکار و نظرات و محصولات فکرى دانشمندان و اندیشمندان ما. بنابراین من در آن مسئله وارد نمیشوم؛ من فقط چند نکته را میخواهم عرض کنم.

یک نکته این است که عدالت دغدغه‌ى همیشگى و تاریخى بشر بوده. به تبع احساس نیاز به عدالت که در طول تاریخ تا امروز در مردم عمومیت داشته، متفکران بشر، فیلسوفان و حکما در این مقوله وارد شدند و دغدغه‌ى آنها بوده است. بنابراین از قدیم‌ترین دورانهاى تاریخ تا امروز درباره‌ى عدالت و عدالت اجتماعى به همین معناى عام، بحث شده، نظریه داده شده؛ لیکن نقش ادیان استثنائى است. یعنى آنچه که ادیان در طول زمان راجع به عدالت گفتند و خواستند و اهتمام کردند، بى‌نظیر و استثنائى است. در نظرات حکما و اندیشمندان، آن اهتمام ادیان مطلقاً مشاهده نمیشود.

اولاً به شهادت قرآن، ادیان هدف خودشان را عدالت قرار دادند: «لقد ارسلنا رسلنا بالبیّنات و انزلنا معهم الکتاب و المیزان لیقوم النّاس بالقسط».(۱) قطعاً این آیه حکم میکند بر اینکه هدف ارسال رسل و انزال کتب و آمدن بیّنات – یعنى حجتهاى متقن و غیر قابل تردیدى که پیغمبران ارائه میدهند؛ کتاب، یعنى منشور ادیان در مورد معارف، احکام و اخلاقیات؛ میزان، یعنى آن سنجه‌ها و معیارها – قیام به قسط بوده است؛ «لیقوم النّاس بالقسط». البته شکى نیست که قیام به قسط و همه‌ى آنچه که مربوط به زندگى دنیائى، اجتماعى و فردى افراد است، مقدمه‌ى آن هدف خلقت است: «و ما خلقت الجنّ و الانس الّا لیعبدون»؛(۲) یعنى عبودیت. اصلاً هدف خلقت، عبد خدا شدن است؛ که بالاترین کمالات هم همین عبودیت خداست. لیکن در راه رسیدن به آن هدف، هدف نبوتها و ارسال رسل است؛ که از جمله‌ى آن، آن چیزى است که این آیه به آن تصریح میکند. البته تصریحات دیگرى هم در آیات قرآن هست که به سایر اهدافِ ارسال رسل اشاره میکند، که اینها با یکدیگر قابل جمع است. پس هدف شد عدالت. هدف نظام‌سازى، هدف تمدنها، هدف حرکت بشر در محیط جامعه، شد عدالت. در هیچ مکتب دیگرى این وجود ندارد؛ این مخصوص ادیان است.

خصوصیت دیگر ادیان این است که انبیاء در طول تاریخ در کنار مظلومان قرار گرفته‌اند؛ یعنى براى عدالت عملاً پیکار کردند. ملاحظه کنید؛ در قرآن کریم تصریح شده که انبیاء با طواغیت مواجه‌اند، با مترَفین مواجه‌اند، با ملأ مواجه‌اند؛ که همه‌ى اینها جزو طبقات ستمگرند؛ مترَف و مترِف، از دو جهت، منطبق با یک طبقه‌ى خاصى است؛ هر دو درست است. البته در قرآن «مترَفین» هست، لیکن مترِف هم درست است. مترَفین در مقابل پیغمبرند؛ «ما ارسلنا فى قریه من نذیر الّا قال مترفوها انّا بما ارسلتم به کافرون».(۳) هیچ پیغمبرى نبوده که در مقابلش مترَفین قرار نگیرند؛ یعنى پیغمبر با مترَفین میجنگد. ملأ هم همین جور است. ملأ، آن اصحاب و دست‌اندرکاران قدرتند. طاغوت هم یک معناى عامى است که شامل همه‌ى اینها میشود. بنابراین پیغمبران در معارضه‌ى بین ظالم و مظلوم، همیشه در طرف مظلوم قرار گرفتند؛ یعنى براى عدالت وارد میدان شدند و جنگیدند؛ این هم بى‌نظیر است. حکما درباره‌ى عدالت حرف زدند؛ اما خیلى اوقات مثل بسیارى از روشنفکرانِ گوناگون حرفهائى میزنند، ولى در مقام عمل وارد میدان نمیشوند. ما این را در دوران مبارزات هم دیدیم، بعد از مبارزات هم در دوران دفاع مقدس دیدیم، تا امروز هم کم و بیش مى‌بینیم. انبیاء اینجور نبودند؛ انبیاء وارد میدان میشدند، سینه سپر میکردند؛ حتّى آن وقتى که مترفین به اینها میگفتند شما چرا طرفدار طبقات مظلوم هستید، از اینها جدا شوید، با اینها برخورد میکردند. آیه‌ى شریفه‌ى «و لا اقول للّذین تزدرى اعینکم لن یؤتیهم اللَّه خیرا»(۴) – که بیانگر پاسخ حضرت نوح به مخالفین خودش است – در همین زمینه است. بنابراین آن کسانى که از عدالت محروم بودند، اولین گروندگان به پیغمبران هم هستند.

نکته‌ى سوم اینکه همه‌ى ادیان متفقند در اینکه پایان این حرکت عظیم تاریخى، یک پایانِ امید به عدل است. یعنى قاطعاً میگویند که یک دورانى خواهد آمد که دوران عدل خواهد بود، که آن دورانِ استقرار دین کامل است. در دعاى بعد از زیارت شریف آل‌یاسین آمده است: «یملأ اللَّه به الأرض قسطا و عدلا – یا «عدلا و قسطا»، که در جاهاى مختلف تفاوت دارد – کما ملئت ظلما و جورا»؛ یک جاهائى هم دارد: «بعد ما ملئت ظلما و جورا». همه‌ى انبیاء، همه‌ى ادیان، همه‌ى نبوتها به این نهایت اشاره کردند، روى آن تأکید کردند، اصرار کردند و گفتند به سمت آن داریم حرکت میکنیم. پس در مبدأ، در مسیر و در منتها، نبوتها تکیه‌شان بر روى عدل است؛ این بى‌نظیر است.

نکته‌ى دیگر این است که در انقلاب اسلامى ما – که یک حرکت دینى بود – به طور طبیعى عدالت جایگاه ممتازى داشت و دارد. در شعارهاى مردمى، در قانون اساسى، در بیانات امام راحل (رضوان اللَّه علیه)، در گفتمانهاى موضعى و در زمانهاى مختلف و به مناسبتهاى مختلف که جمهورى اسلامى مطرح کرده، این جایگاهِ ممتاز دیده میشود. فرض کنید در دوران دفاع مقدس که هى مى‌آمدند فشار مى‌آوردند و شعار صلح را مطرح میکردند براى اینکه جمهورى اسلامى را از میدان خارج کنند، آنجا جمهورى اسلامى شعار «صلح عادلانه» را مطرح کرد. خب، صلح یک ارزش مطلق نیست، یک ارزش نسبى است؛ یک جائى صلح خوب است، یک جائى صلح بد است، جنگ خوب است. اما عدالت اینجور نیست؛ عدالت یک ارزش مطلق است؛ یعنى هیچ جا نداریم که عدالت بد باشد. خب، در جمهورى اسلامى این وضعیت وجود داشته، سرلوحه‌ى دغدغه‌هاى نظام از اول انقلاب بوده؛ در بخش اجراى عدالت، انصافاً کارهاى زیادى هم انجام گرفته؛ لیکن راضى کننده نیست. بعضى از دوستان در توصیف آنچه که انجام گرفته، اطلاعات و آمارهاى خوبى دادند؛ در زمینه‌ى کارهائى که انجام گرفته، شاید اطلاعات من بیشتر باشد؛ میدانم کارهاى وسیعى از اول انقلاب انجام گرفته؛ لیکن مطلقاً راضى کننده نیست. آن چیزى که ما نیاز داریم، آن چیزى که ما دنبالش هستیم، عدالت حداکثرى است؛ نه صرفاً در یک حد قابل قبول؛ نه، ما دنبال عدالت حداکثرى هستیم؛ ما میخواهیم ظلم در جامعه نباشد. تا این مرحله خیلى فاصله داریم. بنابراین براى این باید تلاش کرد.

آن چیزى که در دنباله‌ى این باید عرض کنم، این است: امروز که ما به بحث عدالت میپردازیم – بحث این نشست و مطرح شدن موضوع عدالت – این دنباله‌ى همان دغدغه‌ى اساسى است؛ به این معنا نیست که در طول سالهاى متمادى، ما عدالت را نشناختیم یا نظام جمهورى اسلامى مطلقا تعریفى از عدالت نداشته و حرکتى نکرده؛ نه، یک تعاریف اجمالى و کلى و یک قدر متیقن‌هائى همیشه وجود داشته؛ همه هم با آنها آشنا بودند، کارهاى زیادى هم – همین طور که عرض کردیم – انجام گرفته. لیکن امروز که ما این را داریم مطرح میکنیم، اولاً به این دلیل است که میخواهیم گفتمان عدالت، یک گفتمان زنده و همواره حاضر در صحنه باشد. در میان نخبگان، در میان مسئولان، در میان مردم، بخصوص در بین نسلهاى تازه، باید عنوان عدالت و مسئله‌ى عدالت، به عنوان یک مسئله‌ى اصلى، به طور دائم مطرح باشد. یکى از اهداف این نشست و طرح موضوع عدالت در این نشست، این است.

یکى دیگر این است که ما اگر بخواهیم فاصله‌ى بین آنچه که از عدالت لازم داریم و باید باشد و آن وضعیت کنونى را – وضعیتى که فعلاً مستقر است – کم کنیم، بایستى به روشها و راهکارهاى جدید و مؤثر دست پیدا کنیم. باید بدانیم شیوه‌هاى کاربردى عدالت چه چیزهائى است؛ یعنى زمان آزمون و خطا را سپرى شده بدانیم. در این سى سال، در موارد زیادى کارمان عبارت بود از آزمون و خطا؛ چه در آن دهه‌ى اول با گرایشى که آن روز وجود داشت – که بعضى از دوستان اشاره کردند – چه بعد، نقطه‌ى مقابل در دهه‌ى دوم و در خلال اینها، روشها و رویکردهاى گوناگونى دیده شده. دیگر صلاح نیست ما اینجور عمل کنیم. باید بنشینیم روشهاى متقن و مبتنى بر تعاریف متقن را پیدا کنیم، تشخیص بدهیم، روى آنها مستقر شویم و حرکت کنیم.

جهت سوم هم این است که امروز کشور در مسیر پیشرفتهاى جهشى است؛ این یک واقعیتى است. خوشبختانه حرکت کشور به سمت پیشرفت – به معناى عام – یک حرکت سریعى است. امروز با بیست سال قبل حقاً قابل مقایسه نیست. امروز حرکتِ رو به پیشرفت ما جهشى است. در موقعیتى که یک چنین حرکتهاى جهشى به وجود مى‌آید، احتیاج به تصمیم‌گیرى‌هاى بزرگ است؛ باید تصمیم‌گیرى‌هاى بزرگى انجام بگیرد. خب، اگر چنانچه در این تصمیم‌گیرى‌هاى بزرگ، عنصر عدالت مغفولٌ‌عنه باقى بماند، آن وقت ضررها و ضایعاتش غیر قابل محاسبه خواهد بود. لذا امروز بخصوص باید توجه به عدالت زیاد باشد؛ بخصوص رابطه‌ى پیشرفت و عدالت مشخص شود.

اشاره کردند که مرکزى براى پیگیرى مسئله‌ى الگوى پیشرفت پیش‌بینى شده، مقدمات و تمهیداتش انجام گرفته؛ ان‌شاءاللَّه با جدیت مشغول کار خواهد شد؛ بحث عدالت هم همان جا بایستى ان‌شاءاللَّه دنبال شود.

نکته‌ى بعدى این است: در مرحله‌ى نظرى، آنچه که ما میخواهیم به آن برسیم، رسیدن به نظریه‌ى اسلامىِ ناب در باب عدالت است. البته باید با نگاه متجددانه، با نگاه نوآورانه، به منابع اسلامى مراجعه کرد و آن نظریه را از متن منابع اسلامى – در چهارچوبهاى علمى و فنى خودش، که بعضى از دوستان اشاره کردند – استخراج کرد. ما براى استنباط، شیوه‌ها، متدها و روشهاى علمىِ تجربه‌ى شده‌ى کاملاً حساب‌شده‌اى داریم؛ از اینها باید استفاده شود. بنابراین در مرحله‌ى نظرى و نظریه‌سازى، باید از منابع اسلامى و از متون اسلامى، نظریه‌ى ناب اسلام در باب عدالت به دست بیاید. من تکیه‌ام در این نکته این است که نمیخواهیم از مونتاژ و کنار هم چیدن نظریات گوناگونِ متفکرین و حکمائى که در این زمینه حرف زدند، یک نظریه به وجود بیاوریم و تولید کنیم. یعنى در این قضیه باید جداً از التقاط جلوگیرى کرد، باید پرهیز کرد. در موارد متعددى ما دچار این اشتباه شدیم. بدون اینکه بخواهیم، در مرداب التقاط لغزیدیم. بیرون آمدنش خیلى سخت خواهد بود. نه، حقیقتاً باید در منابع اسلامى جستجو کنیم. این منابع، فراوان هم هست؛ که دوستان هم اشاره کردند. در قرآن، در حدیث، در نهج‌البلاغه، در نوشته‌هاى فقهى، کلامى و حِکمى بحثهاى زیادى وجود دارد که همه‌اش میتواند منبع مورد استفاده‌ى ما در پیدا کردن نظریه‌ى ناب اسلامى باشد.

البته مثل همه‌ى موارد دیگر، آشنائى با نظرات دیگران میتواند در فهم متون اسلامى به ما کمک کند. در همه جا همین جور است، در بحثهاى حقوقى و فقهى ما هم همین جور است. ما وقتى با یک نظرِ بیگانه آشنا میشویم و ذهن ما آن اتساع لازم را پیدا میکند، از منبع اسلامىِ خودمان استفاده‌ى بهتر و کاملترى میکنیم؛ اینجا هم همین جور است. لیکن ما باید دنبال رسیدن به نظریه‌ى اسلامىِ ناب باشیم و از التقاط بپرهیزیم. البته بدیهى است که علت اینکه میگوئیم نظریه‌ى اسلامى باید خالص و ناب باشد، این است که مسئله‌ى عدالت مبتنى است بر پایه‌ها و مبانى هستى‌شناسى و معرفت‌شناسى و پایه‌هاى اساسى؛ و اگر بخواهیم به نظریات غربى – که عمدتاً آنهاست – استناد کنیم، در واقع تکیه کردیم به مبانى فلسفى‌اى که قبول نداریم و نمیتوانیم آنها را بپذیریم، که همان نظرات هستى‌شناسى است.

مکمل این نکته این است که اساساً رویکرد نگاه اسلامى به عدالت، با رویکرد نظامهاى غربى و نظریه‌هاى غربى متفاوت است. در اسلام، عدالت ناشى از حق است؛ همان طور که دوستان اشاره کردند – خوشبختانه حرفهاى خوبى در این جلسه زده شد که بنده را بى‌نیاز میکند از توضیح بیشتر و توسع در کلام – و علاوه‌ى بر این، در عدالت «باید» وجود دارد؛ یعنى از نظر اسلام، عدالت‌ورزى یک وظیفه‌ى الهى است؛ در حالى که در مکاتب غربى اینجور نیست. در مکاتب غربى به اشکال مختلف عدالت مطرح میشود – در سوسیالیسم یک جور، در لیبرالیسم یک جور – با همه‌ى تطورات و شکلهاى گوناگونى که این مکاتب داشته‌اند. در هیچکدام از اینها، نگاه به عدالت، یک نگاه بنیانى و اساسى و مبتنى بر ارزشهاى اصولى مثل دین و مثل اسلام نیست.

یک نکته‌ى دیگر این است که در عرصه‌ى تفکر و نظریه‌پردازى، ما احتیاج داریم به تعدد آراء و تضارب آراء. یعنى اینکه ما میگوئیم به یک نظریه باید برسیم و نظریه‌ى ناب اسلامى را کشف کنیم، مبتنى بر یک مقدمات نسبتاً طولانى و گسترده‌اى است؛ که اهم این مقدمات همین است که آراء متفکران تضارب پیداکند، آراء مختلفى مطرح شود؛ و این لازم است؛ این نشاط علمى است. نباید تصور کرد که ما یک پیشداورى‌اى داریم، یک چیزى را از قبل در نظر گرفته‌ایم و میخواهیم حتماً به آن برسیم؛ نه، میخواهیم با تضارب آراء بیابیم آنچه را که حق است و آنچه که درست است. بنابراین تضارب آراء لازم است. حد یقف هم ندارد. یعنى بعد از آنکه به نظر نهائى و مختار براى این برهه‌ى از زمان رسیدیم، باز احتمال اینکه آراء جدیدى، نظرات جدیدى، نکات تازه‌اى در آینده مطرح شود، هست؛ هیچ مانعى هم ندارد. لیکن به هر حال نیاز هست به اینکه به یک جمع‌بندى قوى برسیم که بر اساس آن، برنامه‌ریزى‌هاى درازمدت در کشور صورت بگیرد. بنابراین تضارب آراء لازم است؛ لیکن در نهایت اداره‌ى کشور نیاز دارد به اینکه به یک جمع‌بندى قوى و متقن و مستدل در باب عدالت اجتماعى برسد که بتواند بر اساس آن جمع‌بندى، برنامه‌هاى بلندمدت را طراحى کند. البته بعد از آنکه به این جمع‌بندى  رسیدیم، باز پژوهشهاى تازه‌اى شروع خواهد شد براى اینکه شیوه‌ها را پیدا کنید؛ یعنى پژوهشهاى کاربردى. امروز من ملاحظه کردم که بعضى از بخشهاى مباحث، مربوط به مباحث کاربردى است – بسیار هم خوب است – این دامنه‌اش خیلى وسیع است؛ یعنى بعد از آنکه ما به یک نظریه‌ى متقن و جمع‌بندى شده‌اى در باب عدالت رسیدیم، تازه براى پیدا کردن شیوه‌هاى اجرا و تحقق آن در جامعه، به بحثهاى کاربردى نیاز داریم؛ که این خودش پژوهشهاى فراوانى را دنبال خواهد کرد. آن وقت در اینجاست که ما میتوانیم از تجربیات بشرى استفاده کنیم.

من مطلبى را که یکى از آقایان گفتند، قبول دارم که روشها مطمئناً از اهداف تأثیرپذیر هستند – در این شکى نیست – اما این معنایش این نیست که ما از روشها و تجربه‌هاى دیگران هیچ نتوانیم استفاده کنیم؛ نه، بلاشک میتوانیم استفاده کنیم. اینجا در بخش پژوهشهاى کاربردى، نوبت استفاده‌ى از تجربیاتى است که دیگران انجام داده‌اند. فرض کنید در زمینه‌ى بانکدارى یا در هر زمینه‌ى دیگرى در مسائل اقتصادى، یا در بحثهاى اجتماعى به یک شکل دیگرى، یا در بحثهاى قضائى به یک صورت دیگرى، تجربه‌اى را یک ملتى انجام داده و با آن تجربه مدتى را گذرانده، آثارش هم مشخص است؛ خب، از این میشود استفاده کرد؛ این هیچ اشکالى ندارد. بنابراین از تجربه‌هاى دیگران بایستى بهره برد.

نکته‌ى دیگر: یکى از مهمترین کارها در عرصه‌ى نظرى این است که ما عدالت‌پژوهى را در حوزه و دانشگاه به عنوان یک رشته‌ى تعریف شده‌ى علمى بشناسیم، که این امروز وجود ندارد؛ نه در حوزه وجود دارد، نه در دانشگاه. یعنى هیچ اشکال ندارد فرضاً در حوزه یکى از موضوعاتى که محل بحث قرار میگیرد، یک فقیه با روش فقیهانه بحث میکند، مسئله‌ى عدالت باشد. حالا همین قاعده‌ى عدل و انصافى که آقایان به آن اشاره کردند، بایستى تنقیح شود؛ این غیر منقح است. دلیل عدم تنقحش هم این است که آدم مى‌بیند در بخشهاى مختلف فقهى استنادهائى به این قاعده میشود که هیچ نمیشود اینها را تمام کرد – یعنى قابل استدلال نیست – همین طور در بخشهاى مختلف گفته میشود. چه اشکالى دارد که در حوزه‌ى علمیه – که خب، بحمداللَّه فضلاى برجسته‌اى در جلسه حضور دارند – یکى از بخشهائى که یک فقیه در درس فقه استدلالىِ خودش دنبال میکند، مسئله‌ى عدالت باشد؛ «کتاب العداله»؟ این غیر از آن بحث عدالتى است که اشاره کردند شیخ (علیه الرّحمه) فرموده‌اند؛ آن بحث دیگرى است. در باب عدالت اجتماعى بحث شود؛ بحث فقهىِ قوى.

در دانشگاه یک دانشِ میان‌رشته‌اى به وجود بیاید و تعریف شود؛ بحث شود، کار شود، روى آن به طور مستقل سرمایه‌گذارى شود. به نظر من، این در عرصه‌ى نظرى یک کار لازمى است؛ هم نظریه‌پردازى را گسترش میدهد، هم نیروهاى توانمندى را در این عرصه تربیت میکند.

یک کار مهم دیگر، شاخص‌گذارى است؛ تعیین شاخصهاى عدالت. یکى از کارهاى مهم نظرى ما این است که شاخصهاى عدالت را پیدا کنیم. خب، امروز شاخصهائى که در غرب مطرح است، به طور مشروط قابل قبول است؛ بعضى‌اش مطلقاً شاخص نیست، بعضى شاخصهاى ناقصى است، بعضى در شرائطى ممکن است شاخص باشد. ما باید بنشینیم مستقلاً شاخصهاى عدالت را، استقرار عدالت در جامعه را پیدا کنیم؛ یکى از بخشهاى مهم کار این است. البته در عرصه‌ى عمل هم خیلى کارها باید انجام بگیرد که یکى از آنها این است که عدالت را یک معیار و یک سنجه‌ى اساسى در قانونگذارى بدانیم. این نکته، قابل توجه نمایندگان محترم مجلس و شوراى نگهبان است که در قانونگذارى بالخصوص به مسئله‌ى عدالت و همچنین رصد دائمى آن توجه شود.

دو تا نکته‌ى کوتاه را من در آخر عرض میکنم، که البته اینها خارج از متن بحث است، لیکن تنبه و تذکرش بد نیست. یکى این است که در مسئله‌ى عدالت، اعتقاد به مبدأ و معاد، یک نقش اساسى دارد؛ ما از این نباید غفلت کنیم. نمیتوان توقع داشت که در جامعه عدالت به معناى حقیقى کلمه استقرار پیدا کند، در حالى که اعتقاد به مبدأ و معاد نباشد. هر جا اعتقاد به مبدأ و معاد نبود، عدالت یک چیز سربار، تحمیلى و اجبارى بیش نخواهد بود. علت این هم که بعضى از طرحهاى قشنگ غربى در باب عدالت مطلقاً در عمل تحقق پیدا نمیکند، همین است؛ پشتوانه‌ى اعتقادى ندارد. حرف قشنگ است – حالا لااقل ظاهر قشنگى دارد، ولو خیلى برهانى نباشد – لیکن در عمل، در جوامع غربى، در زندگى غربى مطلقاً از آن خبرى نیست؛ اصلاً انسان تحقق آنها را مشاهده نمیکند؛ بى‌عدالتى مطلق در آنجا وجود دارد. علت همین است که پشتوانه‌ى اعتقاد به مبدأ و معاد در آن نیست. اعتقاد به معاد، اعتقاد به تجسم اعمال، اعتقاد به تجسم ملکات در قیامت، خیلى تأثیر دارد. ما عادل باشیم، عدل‌خواه باشیم، عدل را ستایش کنیم، براى عدل تلاش کنیم؛ اینها در قیامت تجسم پیدا خواهد کرد. نقطه‌ى مقابلش هم همین است. این اعتقاد، به انسان نشاط میدهد، نیرو میدهد. انسان بداند که رفتار ظالمانه، حتّى اندیشه‌ى ظالمانه، در عرصه‌ى تجسم اعمال در قیامت، چه بلائى به روز او مى‌آورد، طبعاً به عدالت نزدیک میشود.

اى دریده پوستین یوسفان
گرگ برخیزى از این خواب گران‌

کسى به این اعتقاد داشته باشد که گرگ‌صفتى در اینجا، تجسمش در آنجا، گرگ برخاستن از خواب گرانِ مرگ است، این خیلى تأثیر میگذارد. بنابراین در پژوهشهاى مربوط به عدالت، از این نکته نبایستى غفلت کرد.

نکته‌ى دوم و پایانى که بد نیست من در اینجا عرض بکنم، عدالتى است در رابطه‌ى با خود، که ربطى به عدالت اجتماعى ندارد. در قرآن، ظلم به نفس در آیات متعددى تکرار شده. خب، ظلم، نقطه‌ى مقابلش عدل است. در دعاى کمیل میخوانیم: «ظلمت نفسى». در مناجات شریف شعبانیه عرض میکنیم: «قد جرت على نفسى فى النّظر لها فلها الویل ان لم تغفر لها». گناهان، لغزشها، رفتن به دنبال شهوات، رفتن به دنبال اهواء، دور شدن از توجه و تذکر و خشوع در مقابل پروردگار، ظلم به خود است. این هم یک عرصه‌ى مهمى است. ما وقتى که در باب عدالت بحث میکنیم – عدالت در روابط اجتماعى، عدالت در تشکیل نظام اجتماعى – نمیتوانیم از عدالت نسبت به خودمان غفلت کنیم. به خودمان هم باید ظلم نکنیم. به خودمان هم بایستى عدل بورزیم. نقطه‌ى مقابلِ این «قد جرت على نفسى»، همان عدل است. جور نکنیم، عدل داشته باشیم. اگر خداى متعال توفیق بدهد که ما از این ظلم اجتناب کنیم، بنده امید فراوانى دارم که توفیق خواهد داد که در محیط جامعه هم ان‌شاءاللَّه بتوانیم عدل را برقرار کنیم.

والسّلام علیکم و رحمهاللَّه و برکاته‌

۱) حدید: ۲۵
۲) ذاریات: ۵۶
۳) سبا: ۳۴
۴) هود: ۳۱

نوشته شده توسط در تاریخ چهارشنبه, 18th می 2011 | ۱۰۸۶بازدید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Time limit is exhausted. Please reload CAPTCHA.