بمناسبت ۲۱ شهریور ماه روز ملی سینما
هنر اسلامی را نباید متعارف هنر دینی دانست، بلکه هنر دینی در اسلام جزیی از مجموعه هنرهای اسلامی است و خود هنر اسلامی شامل تمام هنرهایی که در جغرافیای فرهنگی اسلام تولید شده اند، می باشد و گونه های مختلفی چون هنر سنتی قدسی، دینی و… را دربر می گیرد
هنر اسلامی را نباید متعارف هنر دینی دانست، بلکه هنر دینی در اسلام جزیی از مجموعه هنرهای اسلامی است و خود هنر اسلامی شامل تمام هنرهایی که در جغرافیای فرهنگی اسلام تولید شده اند، می باشد و گونه های مختلفی چون هنر سنتی قدسی، دینی و… را دربر می گیردبرخی از ویژگی های هنر اسلامی را چنین می توان برشمرد: ۱٫ ثمره معرفت الهی: هنر اسلامی ثمره معرفتی است که خود محصول تجلی وحدت در عالم کثرت است، هنر اسلامی به شدت توحیدی است و همه چیز را به یک مبدا واحد رجعت می دهد، آنچه در معماری مساجد، خطوط و حروف در خوشنویسی قرآنی، شعر و…دیده می شود ازین قبیل می باشد. ۲٫ هنرمند اسلامی در مسیر تکامل: هنرمند اسلامی در مسیر این تکامل قرار گرفته و اثرش روحی خداگونه با خود همراه دارد که ذره ذره وجود اثر هنری او منادی هایی هستند که به سوی خداوند متعال دعوت می کند، سرشت روحانی از خصوصیت های ملازم و جدا نشدنی هنر اسلامی است و به راستی مملو از حکمت است.سینما اگر به معنای صحیح آینه هنر اسلامی باشد در خور مدح و ستایش است و می توان آنرا یک دین همگانی به حساب آورد، آنگاه فیلم های سینمایی همچون منبرهای تبلیغ دین خواهند بود، نباید غافل بود که معنویت اگر فاقد روح توحیدی باشد صرفاً یک مفهوم ذهنی و نظری محض است که بروز آن در هنر هرگز نمی تواند دستگیر و راه گشا به سوی خالق یکتا باشد. ۳٫ تعالی بخشیدن به مخاطب: اگر هنر غربی به سمت ایجاد حس لذت و خوشایند بودن مخاطب گام برداشته، در هنر اسلامی ارشاد و تعالی بخشیدن به مخاطب، گوهر اصلی هنر بوده، و اصولاً آنچه به جهت تفنن و سرگرمی های بی مغز باشد را هنر نخوانده اند بلکه مذمت نیز نموده اند، تعالیم اسلام پیروان خود را به گونه ای تربیت نموده که از لحظه لحظه عمرشان بهره جسته و به سوی کمال که همان سعادت ابدی و تقرب به خداوند است گام بردارند و به خاطر ساعاتی که به بیهودگی و بی هدفی بگذرانند ملامت می شوند. ۴٫ تقارن با عرفان: هنر اسلامی تناسب و تقارب عجیبی با عرفان دارد. چرا که هنرمند اسلامی از طریق خلق آثاری الهی و یا هدف تعالی بخشی به مخاطب به سمت و سوی وحدت گام بر می دارد و هر دو هم مؤلف و هم مخاطب به سمت غایت هنر اسلامی می روند. ۵٫ حس عبودیت: نقطه حرکت هنرمندشروع هنر اسلامی از حس عبودیت یا اصطلاحاً انبساط روح است، چرا که در هنر اسلامی هم عوامل عاطفی و حسی مؤثر است و هم عوامل عقلی و هر دوی این عوامل است که هنر اسلامی را خلق می نماید. لذا این احساس گاه نتیجه تعقل و تدبر است، هنرمند اسلامی از قدرت و توانایی عنصر عاطفه و شهود استفاده کرده و مخاطب را به تدبر وا می دارد.«فعالیت هنر یعنی انسان احساسی را که قبلاً تجربه کرده است در خود بیدار کند و برانگیختن آن به وسیله حرکات و اشارات و خط ها و رنگ ها و صداها و نقش ها و کلمات، به نحوی که دیگران نیز بتوانند همان احساس را تجربه کنند و آن را به سایرین منتقل سازند، هنر یک فعالیت انسانی و عبارت از این است که انسانی آگاهانه و به یاری علائم مشخصه ظاهری احساساتی را که خود تجربه کرده است به دیگران انتقال دهد، به طوری که این احساسات به ایشان سرایت کند و آنها نیز آن احساسات را تجربه نمایند و از همان مراحل حسی که او گذشته است، بگذرند».تولستوی نیز همچو بسیاری دیگر از نظریه پردازان غربی هنر را در حس لذت معنا می کند اگر چه کسی مثل افلاطون هنری که هدفمند و در خدمت اخلاق نباشد را هنر نمی داند، اما به نظر نگرش غالب نظریه پردازان چنین نیست و برخلاف هنر اسلامی، همان برانگیخته شدن حس لذت را کافی می دانند.«هنر کوششی است برای آفرینش صور لذت بخش، این صور حس زیبایی ما را ارضا می کنند و حس زیبایی وقتی راضی می شود که ما نوعی وحدت یا هماهنگی حاصل از روابط، مدرکات حسی خود دریافت کرده باشیم». ۶٫ مخالفت با لذت های نامشروع: هنر اسلامی، هرگز ارضا حس زیبایی یا احساس لذتی که نامشروع باشد یا در جهت غیر تقرب به خدا باشد را نمی پذیرد و هنر فاسد و هنر شیطانی را از این قبیل می داند، گفتیم از آن جهت که هنر نیز احساسات و عاطفه را مورد توجه قرار می دهد، همانند عرفان است، چرا که «جوهر عرفان عاطفه است، و عواطف، ذهنی اند، به این معنا که یک حقیقت عینی از جهان خارج ذهن به دست نمی دهند».البته عرفان اسلامی بر وصول و اتحاد با حقیقت تکیه دارد و با عرفان های غربی نظیر آنچه افلوطین و… می گویند متفاوت است.در هنر اسلامی لذت های سمعی و بصری که در چارچوب دین خدا نباشد مردود و غیر قابل تایید می باشد، چه بسا یک چهره زیبا که از لحاظ زیبایی بصری در حد اعلا باشد، اما دین اسلام نگاه به آن را همچو تیر مسمومی از سوی شیطان دانسته و از آن فرمان حذر و دوری می دهد. ۷٫ تهذیب و تزکیه: به هر جهت بسیاری از هنرمندان اسلامی خود از عرفا بوده اند به خصوص در زمینه ادبیات و شعر که بزرگانی چون سعدی، نظامی، مولوی و … از اکابر عرفان نیز بوده اند و هنرمندانی جهانی نیز می باشند.اگرچه غربی ها شروع عرفان را با آینه ای سری یونانیان می دانند و در شرق عرفان را از روزهای نخستین خلقت و دوران اساطیر شناخته اند. ولی به هر جهت مشترکاً عارف را کسی می دانند که با رموز الهی آشنایی دارد، عقاید درونی و مقدسی دارد که از بازگو کردن آن اسرار و عقاید نزد غیر خود ابا داشته و آن علوم را درون گروهی می دانسته اند.آنچه در بودیسم و انشعاباتی از هندوئیسم وجود دارد، از گونه عرفان ملحدانه است که غیر خداپرستانه می باشد و همچو عرفان های غربی که شیطان پرستی و … می باشد. عارف از طریق برنامه های خاص، روزه داری، دعا، دوری از لذت های دنیوی و … به یک سری علوم و حقایق دست می یابد که هرگز با حواس طبیعی و عقل معمولی قابل دستیابی نمی باشد.خستگی بشر از ماده گرایی و کمبودها و عقده های روحی و روانی ایجاد شده در او در نتیجه تضعیف ایمان و اخلاق دینی سبب شده که امروزه بشر با شور و حرارت بیشتری شبیه تشنه ای در جستجوی آب به سوی معنویت و عرفان بیاید و آن را در تمام انواع هنر جستجو نماید.«بشر توجه خود را از برون به درون خود معطوف می کند، ادبیات موسیقی و نقاشی، اولین و تاثیرپذیرترین حوزه های حسی می باشند که این انقلاب معنوی را در خود آشکار می سازند، آنها تصویر تاریک زمان حال را منعکس می کنند و اهمیت آنچه که در ابتدا تنها نقطه روشن کوچکی بوده و اقلیت کوچکی آن را دریافت کرده اند را نشان می دهد».همان گونه که عرفان و مفاهیم انتزاعی می توانند حاوی حقیقت باشد، هنر نیز قابلیت این را دارد. «همچنان که هر صورت ذهنی از قبیل جزئیات یا آموزه های دینی می تواند انعکاس رسا ولی محدود حقیقتی الهی باشد، صورتی محسوس نیز می تواند نقش پرداز حقیقت یا واقعیتی باشد که در عین حال برتر از مرتبه صور مخصوص و بارگاه فکر است» ۸٫ برآمدن از دل اسلام : هنر دینی و اسلامی باید از دل اسلام در آید، نه اینکه فقط رنگ و بویی از ظاهر دین داشته باشد، به طور مثال فیلمی که صرفاً نماز خواندن نمایش داده می شود، یا فردی با ریش و تسبیح بازی می کند، نمی توان مدعی اسلامی شدن آن فیلم را نمود، یا فیلم های معنوی تقلیدی که کاملاً از فیلم های غربی کپی برداری شده است، چون خاستگاهی غیر اسلامی دارند، قطعاً با ذات و اصل اسلام، منافات خواهند داشت.فیلمسازانی که تحت تاثیر و بهتر بگوییم تحت هیپنوتیزم فکری فیلم های هالیوودی فیلم معنوی می سازند غالباً به بیراهه رفته و مفاهیم اسلامی را در آن فیلم ها چپانده اند و نتیجه اینکه نمادها، عناصر و … کارکرد واقعی خود را از دست داده و جنبه تشریفاتی و نمایشی خواهد یافت. ۹تناسب با فرم اسلامی: نکته اینکه جا دادن مفاهیم مذهبی اسلام نه در فرم های مسیحی جواب می دهد و نه در فرم های سایر مذاهب و ادیان، چرا که توان و قدرت ذاتی تعالیم اسلام بسیار دقیق تر و پر ظرفیت تر از آنها می باشد..رجعت فوج فوج غربی ها به معنویت ازدیاد تاثیرات مفاهیم دینی در آثار هنری خود دلیلی آشکار بر پوچی و تزلزل ادعاهای سابق آنهاست چه بسا برخی هنرمندان مسلمان تحت تاثیر تبلیغات کاذب، آگاهی نادرست و شناخت ناصحیح از هنر، غرب را قبله گاه آمال خود بداند و قطعاً روح اسلامی را هرگز در آثار این قبیل هنرمندان نمی توان احساس کرد.چرا که هیچگاه خود این هنرمندان مزه آب شیرین را نچشیده اند، چه رسد به اینکه بخواهند دیگران را به سرچشمه آب شیرین و زلال هدایت و ارشاد کنند.سابقه تقلید سینمای ایران از غرب به همان دوران ابتدایی ورود سینما به ایران برمی گردد که اگر سینماگران عاقل و زیرک باشند، دوباره این اشتباه را تکرار نمی کنند، «رواج و القای دید وهمی و اردتیک غیر اخلاقی در هنر از طریق رنگ، لحن، نقش، حجم و فضا سازی مناسب آن در کنار سهل انگاری و ساده اندیشی در باب مقام هنر، ممیزات هنر دوره پهلوی و اکثر گالری های کنونی است».البته هنوز بن مایه این تفکر تقلیدی، برخلاف برگشت غرب و سعی در جبران آن در سینمای ایران باقی است که «نفی و طرد و ترک این معنا که حقیقت هنر لزوماً با دین نسبتی ندارد لازمه این نوع تلقی هنری است».سینماگر اگر هنر اسلامی را بشناسد، خود اسلام را درک کرده باشد قطعآ و ضرورتاً در سراسر اثرش معنویت موج می زند، ۱۰٫ هنرمند اسلام شناس: هنر اسلامی حاصل نمی شود مگر اینکه هنرمند اسلام را شناخته باشد و هنر را خوب درک نموده باشد، ذوق هنری و باطن پاک، ۲ عنصر کلیدی است که شالوده اصلی یک هنرمند مسلمان را باید تشکیل دهد.یعنی سراسر وجود، فکر، اندیشه و… هنرمند مطیع خدا باشد و لطافت و نازکی خیال او چنان هنرمندانه باشد که اثری جاودانی خلق کند تا در خور مقام هنر اسلامی باشد، نمونه های فراوانی که در هنر اسلامی به جا مانده لازم به ذکر نیست، نظیر آثار شیخ عطار نیشابوری، مولوی، حافظ و… . هنر قدسی هر سبکی را می توان به کار گرفت؟قابلیت های فرم و صورت های متناسب با هنر قدسی چیست؟الگوی مناسب برای یک فیلم معنوی چیست و از چه مدلی می توان پیروی کرد؟هنر قدسی در منشاء، غایت و علل مادی خود با غیر خود متفاوت است و برخی ها بر اساس این تفاوت ها معتقدند که در علت صوری نیز متفاوت خواهد بود.به عبارتی هنر قدسی باید در فرم و صورت خاص متناسب با مفاهیم و محتوای خود عرضه شود غالباً در هنرهای مقدس از تکنیک های بدوی و ابتدایی پیروی کرده و هنرمند درصدد نیامده تا با پیچیدگی های هنر جدید مفهوم اصلی را تحت شعاع قرار دهد، بلکه او جدی بودن تصاویر، مقابل نگری خطوط انتزاعی و شخصیت های مثالی در خدمت ایجاد یک فضای فکر و اندیشه برای مخاطب برآمده اند تا تماشاگر بداند که در این اثر خود هنر، اصالت ندارد و فقط پله ترقی برای صعود به اعلا می باشد.«صورت خیالی واسطه برای تعالی به اسم الله می شود، هنرمند در مقام حکیم انسی در پس هر خیال جلوه حق را اعم از جمال و جلال می بیند که به خیال رخ و زلف تعبیر شده است. فرمالیسم زیبایی، صورت هنر است و هر چه زشت و نازیباست را می توان بی صورتی هنر نامید. امروزه تا حد مشهودی هنر قدسی، هنر دینی و هنر اسلامی به فرمالیسم و انتزاعیت گرفتار شده و این زنجیر به شدت مانع مکاشفه و خلاقیت هنرمند می شود. هنرمند در قید و بند فرم خود را به اسارت داده و جز در چهار چوب آن نمی تواند، گام نهد، لذا از طی طریق و صعود به عالم علوی محروم و ناتوان می شود.توجه و دقت بیش از حد به زیبایی ظاهر و جمال مادی و ایجاد پیچیدگی در آن مانع و حجابی برای درک واقعیت هنر است و حقیقت آن که تجلی حضرت حق است را می پوشاند، به عبارت دیگر، هنر خود بتی می شود که بت پرست به خود آن تعلق خاطر پیدا کرده و وظیفه خود را در عبادت و ستایش آن می پندارد، هنر نیز گاه چنین است، یعنی هنرمند و مخاطب، خود آن را اصیل پنداشته و شکل حقیقی خود که بهانه ای برای بیان حقیقت است را از دست می دهد.از روزگاران قدیم هنر صبغه ای دینی و قدسی داشته و در خدمت مفاهیم متعالی بوده ولی هر چه به سمت مدرنیته جلوتر می آئیم، شرک و کفر در آن رخنه یافته و هنر به مقام فرعونیت رسیده و مخاطب را به پرستش و ستایش خود فرامی خواند، در این شرایط است که نظریه هنر برای هنر رشد می یابد و هنر به خودی خود موجودی ذی روح قابل پرستش می شود، نگاهی به فرمالیسم و طرفداران آن پرده از منیت و فرعونیت هنر مدرن بر می دارد و ابعاد غیر خدایی و کفرگونه آن را هویدا می سازد. بشر در فرم های هنر جدید چیزی جز تقلید طبیعت و جزئیات آن نکرده و توجه به ظرافت ها و حالات روحی و احساسات تند و هیجانات او در هنرهای امروزی به خصوص سینما کاملاً مشهود است.در حالی که هنر قدسی از این عوامل غفلت، کاملاً مبری است و مدام حقیقت نهفته در اثر هنری را گوشزد می کند، و این هنر در مقابله با هنر مرگ آلود و زمینی جهان یونانی رومی، قد علم کرده و مدتی قریب به هزار سال آن را به طاق نیسان سپرد، لکن تا آنجا که هنر یونانی و به ویژه هنر اساطیری قابلیت «مادگی» برای «صورت» هنر دینی داشت باقی ماند». چنانچه اگر نمی توانست خود را با مفاهیم متعالی و قدسی مطابقت دهد، کاملاً حذف و نابود می شد.
منبع: www.pegahhowzeh.com