علامه جعفری (ره) در تشریح ابعاد مختلف وحدت در میان جوامع، به رسالت مهم دانشمندان و هنرمندان در برقراری و انعکاس جلوههای زیبای اتحاد پرداخته و ادعای برخی افراد به اصطلاح روشنفکر را در مقابله با بیان واقعیات درباره انسانها نکوهش کرده و به نقد اینگونه مکاتب میپردازد. اینک آخرین قسمت از بررسی نگاه ایشان بر گستره وحدت تقدیم حضورتان میشود.
علامه شهیر محمدتقی جعفری (ره) انسان را توانمند برای نیل به اتحاد و موازین انسانی دانسته و عقیده خود را اینگونه ابراز میکند که علیرغم وحشت بسیار افراد از انسانها و اعمال آنها اینطور نیست که این انسان تغییر نیابد یا اینکه از ابتدای خلقت اینگونه بوده باشد.
وی تلقی از انسان به عنوان سنگ را رد کرده است، زیرا انسان در تحولات و انقلابها مشارکت داشته و با چشم باز به دنیا مینگرد و یک متفکر همه جانبهنگر نباید به چنان یأس و نومیدی گرفتار شود که گویی انسانها قطعات سنگ هستند.
انسانها قابل اصلاح هستند و برای نیل به اتحاد برین باید آنها را مورد تعلیم و تربیت قرار داد هرچند که نتیجه آن معدود باشد. اصلاح جامعه احساس عمیق برادری و هماهنگی و اتحاد در جامعه را میآفریند و آنگاه لذت این احساس بر وی اثر میگذارد، بنابراین برای قابل درک ساختن آن و هماهنگ کردن و رساندن انسانها به درجه والای این احساس این نکته حایز اهمیت است:
«تا زمانی که فلسفهها و علوم انسانى و هنرها گامى در این راه برنداشتهاند، هیچ کارى براى بشریت انجام ندادهاند، مبالغه گویى نکرده و عین واقعیت را بیان کردهایم، بیایید فریب اصطلاحات پر طنطنه و دهان پرکن آن فلسفهها و علوم و هنرهایى را نخوریم که مىگویند: ما فقط توضیح و تفسیر «انسان آنچنانکه هست » را به عهده گرفتهایم و کارى با «انسان آنچنانکه باید باشد » نداریم.
این مدعیان، آگاهانه یا ناآگاه [که امیدواریم ناآگاه باشند] خلاف واقع مىگویند، زیرا این ادعا منطقى نیست که کسى که شناخت «انسان آنچنانکه هست» را به عهده گرفته است در عین حال نمىخواهد اعتراف کند به اینکه آن همه کشتارها و آسیب و ضررهاى خانمانسوز و حقکشىها که انسان درباره همنوع خود با تکیه به مکتب و طرز تفکرات خاص انجام داده، ناشى از آن است که آن مکتب و طرز تفکرات، « انسان آنچنانکه هست » را چنان تفسیر کرده که با آن همه کشتارها و آسیب و ضررها و حق کشىها سازگار بوده است.»
علامه محمدتقی جعفری (ره) انسانها را مستعد تعالی و محققکننده اتحاد برین به عنوان سرآمد همه اتحادها میداند و نقش هنر و ادبیات را در نمایان کردن ارزشهای انسانی و وصول انسانها به وحدت بسیار ارزنده، اما با این همه ایشان در باب هنر بر این اعتقاد بوده است که مبالغهاى نکردهایم اگر ادعا کنیم که هنر ادبى اگر چه تاکنون همه گونه امتیاز و زیبایىها را از خود بروز داده ولى قدمى در بیان وحدت انسانها و بیان هنرى آن برنداشته و در حقیقت کار مهمى انجام نداده است.
شاید همه ما مضمون عبارت ذیل را شنیده یا خود درک کرده باشیم که میگوید:«هنر کوششى است براى آفرینش صور لذتبخش. این صور، حس زیبایى ما را ارضا مىکنند و حس زیبایى وقتى ارضا مىشود که نوعى وحدت یا هماهنگى حاصل از روابط صورى در مدرکات حسى خود دریافت کرده باشیم. »
به نظر میرسد طرق مذهبى و عقلى و احساسى وصول انسانها به وحدت و احساس عالى آن، به حد لازم و کافى تاکنون در دسترس انسانها قرار گرفته است، اکنون نوبت هنر است که با اشکال مختلف خود چه در شکل هنر ادبى و چه در اشکال دیگر، به بیان آن وحدت و برانگیختن احساسات برین انسانها براى مسابقه در مسیر وصول به آن، وارد میدان شود و اساسىترین وظیفهاى را که به عهده دارد یا باید به عهده داشته باشد، انجام بدهد.
در تبیین راه و روش چنین مسیری نیز ایشان اینگونه رهنمود میدهد: (( وظیفه هنر در این مسأله آن نیست که دنبال دلایل اثباتکننده لزوم احساس هماهنگى و برادرى و اتحاد انسانها بگردد، زیرا دلایل مزبور از فطرت و وجدان پاک انسانها و کتب آسمانى به ویژه قرآن مجید و منابع حدیثى از پیشوایان ما فوقالطبیعه و حکماى انسان شناس، برآمده و به قدر لازم و کافى در اختیار انسانها قرار گرفته است. کارى که هنر در این امر حیاتى باید انجام بدهد، ارایه نمودها و حرکات و تجلیات گوناگون آن احساس برین است که به خوبى از عهده هنر برمىآید.))
در بیان جایگاه علوم انسانی در ترویج مفاهیم برای نیل به اتحاد برین نیز اینگونه اظهار میکند: (( باید گفت این مسأله احتیاج به توضیح و استدلال مبسوط ندارد که بشر در تاریخ طولانى خود هر کار اساسى که براى پیشرفت انسانها در « حیات معقول » انجام داده است، مبنى بر احساس عمیق این وحدت بوده است که واقعا بدون آن، بشر از بیمارى « بیگانگى انسان از انسان » که مستلزم بیمارى مهلکترى بهنام « از خود بیگانگى » است، در رنج و شکنجه مرگزایی فرو رفته است.
بشر مىبایست با درک این حقیقت، از آغاز تاریخ حیاتش ، هر روز به کمال عالىترى موفق می گشت، به ویژه با نظر به اینکه انبیاى عظام و اوصیای آنها و حکما و اولیاء اللّه و خردمندان آگاه و هنرمندان ادبى سازنده، همواره با اشکال گوناگون عظمت و ضرورت درک وحدت معقول آدمیان و ضرورت تطبیق آن را در زندگى گوشزد کردهاند. ))
ایشان در ادامه با اشاره به مشکلات جوامع امروز در خیزشی کند برای دستیابی به آرمانها و وحدت می افزاید: (( آنچه اهمیت دارد و باید درصدد فهماندن آن به انسانها برآمده و وقاحت آنرا اثبات کنیم، این است که عدهاى حیوانتر از آن حیوانات که قیافه دانش و فلسفه به خود گرفتهاند در حالیکه شقىترین و بىرحمترین راهزنان راه کاروان بنىنوع انسانى هستند، کارى جز این ندارند که مغزهاى سالم و فعال سادهلوحان راشستشو داده و آنها را تحویل گروه یکهتازان میدان تنازع در بقا بدهند. این عده که قیافه حق به جانب دانش و فلسفه به خود گرفتهاند، با آن قیافه حقنما طبیعت بشر را بر دو قسم مهم تقسیم میکنند و نام آن دو را قوى و ضعیف مىگذارند، آنگاه با کمال بى شرمى متلاشى شدن ضعیف در چنگال قوى را قانون مینامند. ))
علامه(ره) تحقق اتحاد را به واسطه به میدان آمدن دانشمندان، متفکران، هنرمندان، ادیبان و خود انسانها دانسته که غیر آن عملی شدن وحدت و هماهنگی انسانها محال است و دورنمای زندگی بشری را همانند بدو خلقت مرهون مرحمت الهی توصیف کرده است: (( نکبت و بدبختى در آن نیست که انسان از انسان سخت بیگانه شده و این بیگانگى به بیمارى مهلک «از خود بیگانگى » منجر شده است، بلکه نکبت و بدبختى در جامعه انسان امروزى ناشى از آن بىشرمى و وقاحتى است که بعضى از خود پرستان در قرن ۱۹ با نیمه چراغى از مشاهدات ناقص علمى در دست، انسانیت را از انسان منتفى ساختند و همه ارزشهاى سازنده انسانى را که بدون آنها فلسفه و هدفى براى زندگى قابل تصور نیست، دست بسته تسلیم قدرت و غریزه جنسى و لذت پرستى کردند و از این تسلیم کور کورانه فرزندى بهنام جدایى انسان از انسان زاییده شد که امروز با شعلههایش بشریت را در کام خود خاکستر مىکند.
اگر چه پستى و رذالت این نابکاران از دیدگاه دانشمندان و صاحبنظران علوم انسانى پوشیده نیست و حتى در کتابها و مقالات به حد لازم و کافى ضد علم بودن آنان را اثبات مىکنند، ولى تلفات بیشمارى از ساده لوحان جوامع بهوجود میآید که هرگز قابل جبران نخواهد بود.
با این حال چنانکه در بالا اشاره کردیم، الطاف و مراحم خداوندى بهوسیله انبیاى عظام و اوصیا و اولیا و حکماى بزرگ و هنرمندان متعهد و وجدان انسانهاى پاک، ضرورت و عظمت و زیبایى احساس آن وحدت را « که بدون آن انسانى مطرح نیست» در درون آدمیان تثبیت فرمود و این سلسله طولانى بشر را « که سر سلسله آن عبارت است از حضرت ابوالبشر خلیفه الله آدم علیه السلام در روى زمین» از سقوط حتمى نجات داد.))
نویسنده: کمالی