حسین صفارهرندی در گفتگو با رجانیوز
فتنهگران در باجگیری از انقلاب و رهبری ناکام ماندند
رجانیوز – میثم تولایی: روزگاری بر صندلی وزارتی تکیه میزده که فرهنگ نام داشته اما امروز در بحر فرهنگ و سیاست، توامان شنا میکند.
باز هم انتخابات ۸۸٫ این انتخابات تمام شد اما تمام شدنی نیست، اتفاقات و حوادثی که پیرامون آن به وجود آمد آن قدر سریع و پشت سر هم آمد و رفت که در تاریخ ایران ثبت شد، فصل انقلاب اسلامی.
با حسین صفار هرندی «۸۸» را به گفتوگو نشستیم که در ادامه میآید.
آقای صفار هرندی! این مصاحبه از یک منظر شاید برای من به عنوان یک خبرنگار آسان باشد چرا که خودتان سابقه کار مطبوعاتی داشته و با الزامات کار رسانه آشنایی دارید، پس شاید با بنده هم عقیده باشید که اگر بخواهیم به حقیقتی برسیم بهتر است مصاحبه، روند یکنواختی نداشته باشد و بحثمان را صادقانه پیگیری کنیم و نظرات منتقدان را نیز منعکس کنیم تا انشاءالله بتوانیم به یک فضای شفاف در سالگرد حماسه ۲۲ خرداد دست پیدا کنیم. به عنوان اولین سؤال میخواهم اجازه بدهید با ورود به بحث انتخابات ۲۲ خردادماه ۱۳۸۸ به آسیبشناسی سیاسی این انتخابات بپردازیم، اول اینکه به عقیده شما نمیشد حوادث را پیشبینی کرد و اگر امکان پیشبینی وجود داشت چرا شاهد رخدادهای ناگوار پس از ۲۲ خردادماه بودیم؟
بسمالله الرحمن الرحیم. اول از شما تشکر میکنم به دلیل ترتیب دادن این گفتوگو و امیدوارم که بتوانیم قدری به شفافسازی فضای سیاسی کمک کنیم.
اما در پاسخ به سؤال شما باید بگویم که من بر این اعتقادم که حوادث پس از انتخابات کاملاً برنامهریزی شده بود و همینطور که قبلاً هم در سخنرانیها و نشستهای دانشجویی گفتهام مهمترین دلیل بر این ادعا صحبتهای همسر آقای هاشمی در روز رأیگیری بود که گفت اگر موسوی رأی نیاورد یعنی تقلب شده و مردم بریزند به خیابانها و نظام را تحت فشار قرار دهند بنابراین قابل پیشبینی بود و حضرت آقا هم در فرمایشات خود گفتند که من هشدار این مسائل را داده بودم.
اما نظام در این جا برای جلوگیری از اتفاقات احتمالی آمد و تماماً انتخابات را در اتاق شیشهای به صورت شفاف برگزار کرد به گونهای که شما دیدید پس از انتخابات همین آقایان مدعی تقلب به هیچ وجه نتوانستند در خصوص اتهاماتی که به روند برگزاری و شمارش آرا زدند دلایل متقن و روشنی را ارائه کنند. نظام هم برای رفع توهم این آقایان و همراهانشان از آنها خواست بیایند و هر صندوقی را که فکر میکنند در آن تقلبی صورت گرفته نشان دهند تا جلوی نمایندگانشان بازشماری شود و حتی اعلام شد که ۱۰ درصد صندوقها را به صورت اتفاقی باز شمارش میکنیم و ناظران شما هم حضور داشته باشند اما معلوم بود که ادعای تقلب بهانه است و موضوع دیگری را دنبال میکردند، آنها در دلشان به جماعت آشوبگر دل خوش کرده بودند، مثلاً زمانی که آقای کروبی و یا حتی موسوی کاندیدا شدند عدهای به دنبال آنها راه افتادند که اصلاً تناسبی با افکار این دو نفر نداشتند بعداً معلوم شد میخواستند با حضور در پشت سر این دو و با حرکت جلوتر از آنها به مقاصد خودشان برسند، کسانی که پشت موسوی قرار گرفتند معتقد بودند او به دلیل دوری ۲۰ ساله از سیاست به راحتی تحت تأثیر قرار میگیرد چون کار بلد نیست و کروبی هم قبلاً نشان داده بود که خیلی تحت تأثیر افکار اطرافیانش است، لذا برخی از اصلاحطلبان او را دوره کردند.
آقای هرندی! ما قبل از انتخابات شاهد این بودیم که با تشکیل کمیتههای صیانت از آرا در ستادهای انتخاباتی ۲ نامزد مدعی تقلب، علناً پایههای بنای اصلی آشوبهای خیابانی ریخته شد، یعنی عملکرد این کمیتهها همانطور که بعداً معلوم شد به جای نظارت معطوف به طرح و برنامهریزی برای پس از انتخابات شد، به نظر شما نمیشد همان زمان ضمن برخورد جدی با تشکیل این کمیتهها فتنه را به قول معروف در نطفه خفه کرد؟
ببینید، همان ایام دلسوزان نظام در برابر تشکیل این کمیتهها موضع گرفتند و وجود آن را ضربهای به اصل نظام قلمداد کردند، چرا که رسانههای غربی با بهرهبرداری سوء از تشکیل کمیته صیانت از آرا، نظام را در مقام متهم به تقلب در انتخابات قرار دادند، بنابراین اینگونه نبود که دلسوزان نظام ساکت بنشینند و ببینند که به راحتی آبروی نظام را زیر سؤال ببرند، اما از طرف دیگر برخوردهای شدید با این کمیتهها موجب میشد که آنها دست به اقدامات دیگری بزنند که نظام را بیشتر متضرر کند، همانطور که بعد از انتخابات نشان دادند قابلیت این کار را داشتند.
شما در جایی عنوان کردهاید که ریشه ادعای تقلب و اصلاً موضوع تقلب به سال ۷۶ برمیگردد، زمانی که آقای هاشمی رفسنجانی رئیس جمهور وقت در خطبههای نماز جمعه با طرح موضوع تقلب بین مردم و جریان حاکمیت نوعی بدبینی را بهوجود آورد. اما سؤالی که اینجا مطرح میشود، این است که چرا آقای هاشمی در حالی که خود مسئولیت برگزاری انتخابات را داشت، حاضر شد موضوع تقلب را مطرح کند، چرا که این قضیه به ضرر وی تمام میشد؟
به خوب نکتهای اشاره کردید، این همان شائبهای است که باید پاسخ گفته شود. به نظر من آقای هاشمی با این حرکت خود مردم را به سوی نامزد به ظاهر غیرحکومتی هدایت کرد. ایشان در این زمینه به ظاهر به ضرر خود عمل میکرد، اما در واقعیت عمل به سناریوی از پیش تعیین شده کرد، سناریویی که امروز و بعد از انتخابات ۲۲ خردادماه ما شاهد اجرایی شدن فصل گستردهتری از آن بودیم. آقای هاشمی رفسنجانی در انتخابات سال ۸۴ هم که رقیب دکتر احمدینژاد بود، بحث تقلب را باز مطرح کرد، در حالی که اصلاحات و اصلاحطلبان سرکار بودند و مسئولیت برگزاری انتخابات را بر عهده داشتند، اما ایشان با طرح موضوع تقلب ریشه ادعای تقلب در انتخابات ۸۸ را مستحکمتر کرد و البته ما دیدیم که آقای خاتمی بعد از انتخابات نهم ریاست جمهوری گفت که این انتخابات از سالمترین فضای ممکن برخوردار بوده و کاملاً قانونی برگزار شده است.
سؤالی که میخواهم بپرسم، قدری صراحت را از شما میطلبد، اینکه علیرغم عدم قبول «انقلاب مخملی» از سوی برخی تئوریسینهای مجلس هفتمی، شما قائل به هدایت این جریان از سوی غرب هستید؟
در مجموع در انتخابات اخیر مدل انقلاب مخملی به کار گرفته شد، اما نمیتوانم بگویم که غرب به صورت مستقیم فرمان هدایت این اتفاق را بر عهده داشت، بلکه میشود گفت این نوعی الگوبرداری بود و ما شاهد این بودیم که بسیاری از حوادث و اتفاقاتی که بهوقوع میپیوست و حتی شعارهایی که جریان فتنه میدادند، منطبق بود بر مدلهای پیاده شده در کشورهایی نظیر اوکراین و گرجستان که در آنها انقلاب مخملی روی داده بود.
شما طی یک سخنرانی اشاره کردید به حوادث ۱۸ تیر سال ۷۸ و عنوان کردید که اصلاحطلبان با استفاده از موقعیت پیش آمده میخواستند به نوعی از رهبری انقلاب باجگیری کنند، مثلاً از رهبری خواسته بودند برای حاکم شدن آرامش بر فضای کشور نظارت استصوابی شورای نگهبان در حذف شود و اکنون نیز جریان فتنه به دنبال باجخواهی از ولی فقیه برآمد که شکست خورد. چرا اصلاحطلبان با داشتن تجربه ۱۸ تیر، ریسک احتمال طرد همیشگی از نظام و انقلاب را پذیرفتند و وارد صحنه شدند؟
به عقیده من، در حوادث پس از ۲۲ خرداد در اینکه فتنهگران و اصلاحطلبان باجخواهی از رهبری را دنبال میکردند، جای شک و شبههای نیست و در حقیقت میتوان گفت این افراد برای باجگیری از نظام با شورشهای خیابانی، مسبوق به سابقهاند و این را هم بگویم که اگر موسوی یا کروبی رأی هم میآوردند باز به اسم شادمانی و جشن، ما شاهد آشوبهای خیابانی بودیم و حضرت آقا هم اتفاقاً با بهکار بردن لفظ باج به این نکته اشاره کردند که فتنهگران باجخواهی را دنبال میکردند، آقا میفرمایند: امام(ره) باج نداد، ما هم باج نمیدهیم.
من فکر میکنم آنها واقعاً تصور میکردند به هر صورت پیروز میدان خواهند بود، اما به عقیده من رهبری را خوب نشناخته بودند.
به نظر من این دلیل مناسبی برای تجربه بعدی اصلاح طلبان نیست چون آنها با حیات سیاسی خود بازی کردند.
ببینید، اصلاحطلبان بر این باور بودند که حضرت آقا از آشوبها و شورشهای خیابانی واهمه دارند بنابراین در برابر خواست آنها کوتاه خواهند آمد اگر هم که نیامدند در نهایت آنها را خارج از دایره نظام فرض نخواهند کرد و اینجا بود که نشان داد تحلیلهای این آقایان ناقص است چون رهبری تنها متعلق به ۲۵ میلیون رأیدهنده به دکتر احمدینژاد نیست بلکه رهبر آن ۱۴ میلیونی که به موسوی، کروبی و رضایی رأی دادند هم هست و ما دیدیم که پس از خطبههای ۲۹ خرداد حضرت آقا بسیاری از کسانی که در راهپیماییهای یک هفته مابین ۲۲ تا ۲۹ خرداد شرکت کردند به تبعیت از فرمایشات رهبری به خیابانها نیامدند از این رو موسوی و اصلاحطلبان مواجه شدند با یک ریزش شدید در پایگاه اجتماعی و مردمی خود که ما در این برهه شاهد تشدید درگیریهای داخلی سران اصلاحات هستیم.
اینکه ما میبینیم برخی تحلیلگران جریانات اخیر را در قیاس با رفتارهای سازمان مجاهدین خلق (منافقین) قرار میدهند درست است؟یعنی اصلاً چنین قیاسی صحیح است؟
منافقین در ابتدای انقلاب در همان سالهای ابتدایی چهره خود را نشان دادند و اصلاً نتوانستند وارد دستگاههای حاکمیتی شوند و اگر هم شدند خیلی زود با بروز چهره واقعیشان مردم آنها را شناختند اما در جریان نفاق جدید که امروز چهره اصلی آنها نمایان شد ما پی به یک نفاق کهنه بردیم به یک جریان نفاقی که قدمت دو دههای یا سه دههای دارد و طی این دههها صدمات زیادی به انقلاب و نظام وارد کردند.
اتفاقات اخیر هر چند در ابعاد کوچکتر مثل برگزاری میتینگها، شعارها، جلسات، نظرات و اظهارات سران فتنه مثل موسوی و کروبی شبیه افرادی چون بنیصدر و مسعود رجوی بود اما به عقیده من خطر آن خیلی بیشتر از خطر سازمان مجاهدین خلق بود.
پس شما قائل به قدمت ۲۰ ساله جریان نفاقی که امروز سر باز کرده است، هستید؟
این یک واقعیت است که ریشههای نفاق در وجود آدمها وجود دارد اما تا زمانی که زمینه بروز آن فراهم نشده، نمود پیدا نمیکند و خیلیها در دوران حیات با برکت امام زمینه بروز را نداشتند اما پس از ۲۰ سال تصور کردند که زمینه فراهم است، نمونه بارز آن سخنان آقای خوئینیهاست که مرد خاکستری جریان اصلاحات شناخته میشود، ایشان گفته ما در زمان امام ولایت مطلقه فقیه را قبول نداشتیم اما به دلیل حرمتی که برای امام قائل بودیم، نظرمان را ابراز نکردیم.
آقای صفار هرندی! فتنهای بزرگتر در راه است آیا ما شاهد بروز فتنه از داخل جریان اصولگرایان خواهیم بود؟
و به عقیده شما آینده جریان فتنه به کجا خواهد کشید؟
اساسا اصولگرایی با فتنه جویی قابل جمع نیست. جریان اصولگرایی که با جهت گیریها و اقدامات عملی خود در ۶-۷ سال گذشته در مقام قانون گذاری و اجرا، امیدهای بسیاری را بارور کرد و برخی بن بستهای تحمیلی علیه نظام را شکست، همچنان در نقطه ثقل امید و اعتماد مردم قرار دارد. به گمان من هر کس که به هر بهانهای، تک روی، انشعاب و وحدت شکنی در جبهه اصولگرایی پیشه کند، به خاطر خیانت به امید و اعتماد مردم، در مسیر فتنه قدم برداشته است و طبعا نباید به خاطر این رفتار، مورد تشویق واقع شود.
البته فتنهها تمام نشدنی است و تا قیام قیامت هم ادامه خواهد داشت و طبعا با گذشت زمان فتنهها پیچیدهتر میشود اما آنچه موجب تسلی خاطر است، اینکه، به موازات پیچیدهتر شدن فتنهها، جامعه انقلابی و مومن، نیز بالغتر و هوشیارتر شده و به فتنه جویان آینده، امان نخواهد داد.