در آستانهى روز ملى مبارزه با استکبار جهانى
بسماللّهالرّحمنالرّحیم
امیدواریم خداوند متعال شما جوانان عزیز و نهالهاى برومند را مشمول دعاى حضرت مهدى (سلام اللّه علیه و عجّل اللّه فرجه) قرار بدهد. سرود و شعر، زیبا؛ آهنگ، زیبا و پرمغز و پرمضمون و متناسب با آن چیزى بود که امروز جوان مسلمانِ با عزم و ارادهى ایرانى باید در دل خود، در جان خود داشته باشد. انشاءاللّه موفق باشید.
اولاً تبریک عرض کنیم عید سعید غدیر را، ولادت حضرت هادى (سلام اللّه علیه) را، و روز سیزدهم آبان را که مظهر چهرهى مصمم ملت ایران براى رسیدن به هدفها و ایستادگى در مقابل دشمنان است. غدیر حادثهى مهمى است؛ یک حادثهى اصولى است؛ ناظر به توجه اسلام به مهمترین رکن تشکیل نظام اسلامى و جامعهى اسلامى است. یعنى مسئلهى امامت و مسئلهى ولایت و زنده نگهداشتن غدیر، به یک معنا زنده نگهداشتن اسلام است. مسئله فقط مسئلهى شیعه و معتقدین به ولایت امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) نیست. اگر ما مردم شیعه و مدعى پیروى از امیرالمؤمنین حقیقت غدیر را درست تبیین کنیم، هم خودمان درک کنیم، هم به دیگران معرفى کنیم، خود مسئلهى غدیر میتواند وحدتآفرین باشد. بحث اعتقاد قلبى و اتصال یک نحلهى دینى و مذهبى به یک اصل اعتقادى، یک بحث است؛ شناخت مسئله، بحث دیگرى است. اسلام عالىترین مسئله در باب تشکیل جامعهى اسلامى و نظام اسلامى و دنیاى اسلامى را در مسئلهى غدیر متجلى کرده است. امیدواریم که ما به معناى واقعى کلمه، به دنبال مفهوم و مضمون و معناى حقیقى غدیر و ولایت باشیم؛ که این را شما جوانها باید در ذهنتان داشته باشید و انشاءاللّه در طول زندگى دنبال کنید.
در مورد مسئلهى سیزده آبان که در ادبیات نظام اسلامى ما به عنوان مبارزهى با استکبار نام گرفته است، حرفهاى گفتنى بسیار است. مسئله فقط این نیست که ما یک خاطرهى تاریخى را میخواهیم زنده نگه داریم یا به آن افتخار کنیم؛ مضامینى در دل این مسئله وجود دارد. شما میدانید که سیزده آبان حامل سه حادثهى تاریخى است؛ تبعید امام در سال ۴۳، کشتار دانشآموزان نوجوان در سال ۵۷، و سرانجام تسخیر لانهى جاسوسى در سال ۵۸٫ در هر سه حادثه، یک طرف ملت ایران است، احساسات مردم است، مظهر مبارزه یعنى امام بزرگوار است و مردم ایران؛ یک طرف قضیه هم دولت مستکبر آمریکاست. بنابراین یک مبارزهاى بین نظام جمهورى اسلامى و انقلاب اسلامى و ملت ایران با این اعتقاد از یک طرف، و دولتمردان آمریکا و حکومت مستکبر آمریکا از طرف دیگر در جریان است.
این مبارزه از کِى شروع شد؟ شما جوانها با نگاه تاریخى به مسائل کشور، باید روى این مسئله تأمل کنید. دو نکتهى اساسى در اینجا وجود دارد که باید مورد بررسى قرار بگیرد: یکى اینکه این مبارزه از کجا شروع شد و چه مراحلى را طى کرد و به کجا رسید؟ دوم اینکه نتیجهى این مبارزه چه شد؟ بالاخره دو گروه، دو دسته، دو انسان وقتى با هم مبارزه میکنند، یکى باید پیروز باشد، یکى باید شکست بخورد. نتیجه چه شد؟ در این مبارزهى طولانى، کى پیروز شد؟ کى شکست خورد؟
در مورد سؤال اول که مبارزه از کِى شروع شد؟ مبارزه از قبل از سال ۴۳ شروع شد؛ یعنى از سال ۳۲ با کودتاى ۲۸ مرداد که به وسیلهى آمریکائىها در ایران انجام گرفت و حکومت دکتر مصدق را سرنگون کردند. مأموران آمریکائى – که اسم و رسم و نام و خصوصیاتشان کاملاً مشخص است، همه هم آنها را میشناسند، کتابها هم در این زمینه نوشته شده – رسماً آمدند ایران، با چمدانهاى پر از دلار، الواط و اوباش و اراذل و بعضى از سیاستمداران خودفروخته را تطمیع کردند و کودتاى ۲۸ مرداد سال ۳۲ را در اینجا راه انداختند و حکومت مصدق را سرنگون کردند. جالب این است که بدانید حکومت مصدق که به وسیلهى آمریکائىها سرنگون شد، هیچگونه خصومتى با آمریکائىها نداشت. او در مقابلهى با انگلیسىها ایستاده بود و به آمریکائىها اعتماد کرده بود؛ امیدوار بود که آمریکائىها به او کمک کنند؛ با آنها روابط دوستانهاى داشت، به آنها اظهار علاقه میکرد، شاید اظهار کوچکى میکرد. با این دولت، آمریکائىها این کار را کردند. اینجور نبود که دولتى که در تهران سر کار است، یک دولت ضد آمریکائى باشد؛ نه، با آنها دوست بود؛ اما منافع استکبارى اقتضاء کرد، آمریکائىها با انگلیسها همدست شدند، پولها را برداشتند آوردند اینجا و کار خود را کردند. عنصر اصلى کودتا در تهران، یک فرد آمریکائى بود؛ اسمش هم معلوم است، شخصش هم مشخص است، بنده هم کاملاً اطلاع دارم، در کتابها هم نوشتهاند. بعد که کودتا را به ثمر رساندند و شاه را که فرار کرده بود، به اینجا برگرداندند، شدند همهکارهى کشور؛ یعنى زمام اختیار کشور را در دست گرفت.
تقریباً ده سال از این قضیه گذشت، حادثهى قیام مردم در پانزده خرداد و انقلاب اسلامى و مبارزات اسلامى و نهضت اسلامى پیش آمد. یعنى اینها ده سال فشار آوردند، کتک زدند، زندان کردند، اعدام کردند، هر کار خواستند در این کشور کردند؛ بالاخره یک انفجارى در ده سال بعد از این قضیه در خرداد ۴۲ اتفاق افتاد. اینجا هم طرف قضیه اگرچه حکومت ظالم طاغوت و حکومت پهلوى بود، اما آمریکائىها پشت سر این حکومت قرار داشتند؛ آنها بودند که آن را تقویت میکردند و به وسیلهى او بر همهى امور کشور ما مسلط شده بودند. این مبارزه ادامه پیدا کرد تا سال ۴۳؛ آمریکائىها ناگزیر شدند مستقیماً داخل مسائل بشوند. امام بزرگوار را در سال ۴۳ تبعید کردند. اینجا هم به حسب ظاهر، آنها توانستند حرف خودشان را پیش ببرند و به خیال خودشان ملت ایران را مغلوب کنند؛ اما ملت ایران مغلوب نشد.
بعد از سال ۴۳ که حکومت مطلقهى محمدرضا پهلوى به پشتیبانى آمریکائىها در کشور هزاران فاجعه آفرید و آمریکائىها هم هرچه توانستند، به غارت و چپاول و توسعهطلبى و تجاوز در ایران ادامه دادند؛ دهها هزار مستشارشان در ایران بردند، خوردند، پول گرفتند، شکنجه تعلیم دادند، هزاران جنایت در ایران کردند، بالاخره در سال ۵۶ و دنبالهاش سال ۵۷ این حرکت عظیم ملت ایران به رهبرى امام بزرگوار شروع شد. این دفعه، این مبارزه دیگر مبارزهاى نبود که امید پیروزى براى دشمن وجود داشته باشد. ملت ایستاد، مقاومت کرد، فداکارى کرد؛ مردانش، زنانش، حتّى دانشآموزانش در خیابانها کشته شدند؛ اما سرانجام در سال ۱۳۵۷ ملت ایران پیروز شد. یعنى در این مبارزهى طولانى از سال ۳۲ تا سال ۵۷ – در طول مدت بیست و پنج سال مبارزه – بالاخره آن که پیروز میدان شد، ملت ایران بود. انقلاب اسلامى پیروز شد، حکومت متکى به آمریکا سرنگون شد، حکومت پادشاهىِ طولانىمدتِ استبدادىِ خبیثِ فاسدِ وابسته نابود شد و حکومت ملت ایران، حکومت انقلاب و نظام اسلامى بر سر کار آمد.
از روز اول آمریکائىها شروع کردند به معارضه، به اخلال در کارها؛ مرکز اخلال و مرکز همهى توطئهها هم همین لانهى جاسوسى، یعنى سفارت آمریکا در تهران بود. ارتباط بگیرند، تهدید کنند، تطمیع کنند، قرار مدار بگذارند، انسانهاى ضعیف را به خودشان جذب کنند، براى اینکه شاید بتوانند کارى انجام دهند؛ لیکن در سیزده آبان سال ۵۸ دانشجوها به عنوان زبدهترین قشر مبارز ملت ایران، حرکت تسخیر لانهى جاسوسى را انجام دادند. اینجا یک بار دیگر آمریکا در توطئههاى خود در مقابل ملت ایران شکست خورد.
سلسلهى شکستهاى آمریکا ادامه پیدا کرد. در طول این سى و سه چهار سال – یعنى از سال ۵۷ تا امروز – آمریکا به طور دائم در حال اخلال کردن است، براى اینکه شکست سال ۵۷ را جبران کند. این شکست فقط شکست آمریکا در ایران نبود که بگوئیم یک رژیم وابستهى به آمریکا در ایران از بین رفت و آمریکائىها را بیرون کردند، دستشان را قطع کردند؛ این شکست آمریکا در منطقه بود. امروز مردم این شکست را دارند مىبینند؛ با حوادث مصر، حوادث تونس، حوادث شمال آفریقا، حوادث این منطقهى عظیم عربى، با نفرتى که ملتها نسبت به آمریکائىها پیدا کردهاند. آن روز کسى از آحاد مردم نمیتوانست با دقت این را ببیند؛ اما تئوریسینهاى سیاسىِ آمریکائى میفهمیدند که این انقلاب اگر بماند، اگر ریشه بدواند، اگر از خود بار و برگ صحیح و چشمگیرى نشان بدهد، این حوادث پیش خواهد آمد. لذا هرچه در توان داشتند، تا امروز علیه انقلاب به کار بردهاند.
خب، حالا بعد از این مدت مبارزه، کى در این میدان پیروز شده؟ این خیلى مسئلهى مهمى است. از سال ۳۲ تا الان که نزدیک سال ۹۲ هستیم – یعنى در طول حدود شصت سال – یک مبارزه بین ملت ایران از یک طرف، و دولت مستکبر آمریکا از طرف دیگر، به راه افتاده؛ این چیز کوچکى نیست، این خیلى حادثهى مهمى است. تا امروز کى پیروز این میدان است؟ این در خور تأمل است. وقتى ما فهمیدیم که در اینجا آن که پیروز شده است، اراده و تصمیم قاطع یک ملت همراه با ایمان و توکل به خداست، این درسى میشود براى همهى ملتها؛ این یک اصلى میشود در همهى تحولات تاریخى؛ فلسفهى جدید تاریخ، مبتنى بر اصول اسلامى، با نگاه کردن به این حادثه، به بار مىنشیند، تدوین میشود و مورد قبول همه قرار میگیرد؛ و این واقعیت اتفاق افتاده است؛ یعنى ملت ایران در تمام این مدت و تا امروز، پیروز این میدان عظیم است. به چه دلیل؟ به طرف ایران نگاه کنید؛ دلیلش این است که اینها میخواستند انقلاب را از بین ببرند، اما انقلاب ماند؛ انقلاب نه فقط ماند، بلکه روزبهروز قوىتر شد. امروز نسل جوان ما که در زمان انقلاب نبوده است، در دورهى جنگ تحمیلى نبوده است، امام را ندیده است، با همان انگیزه و با همان عزم و تصمیمى درس میخواند، کار میکند، زندگى میکند و نفس میکشد که جوان دوران انقلاب با آن عزم و تصمیم، انقلاب را به وجود آورد. اینها نشانههاى بارز زنده بودن انقلاب است.
علاوهى بر همهى اینها، نظام اسلامى را ملاحظه کنید؛ نظام اسلامى استحکام پیدا کرد، ریشه دوانید، حرف خودش را به دنیا منتقل کرد، ملتها را در مقابل عظمت خود وادار به اذعان و اعتراف کرد، خود را در چشم ملتهاى مسلمان و غیر مسلمان بزرگ کرد. امام بزرگوار ما حتّى در چشم دشمنان خود، یک شخصیت عظیم و عالیرتبه است. ملت ایران به عنوان یک ملت پولادین، یک ملت مقاوم، یک ملت مؤمن، یک ملت بابصیرت، در دنیا معرفى شده است و در کشور، نظام اسلامى توانسته کشور را متحول کند.
ایرانى که امروز شما مىبینید، ایرانِ دوران قبل از انقلاب نیست. ایرانِ دوران قبل از انقلاب، یک کشورِ عقبمانده بود؛ یک کشورِ فراموش شده بود؛ یک ملتِ بىابتکار بود. با این همه استعداد، با این همه مواریث تاریخى، با این فرهنگ غنى، این ملت هیچ بروز و ظهورى نه در صحنهى علم دنیا داشت، نه در صحنهى سیاست دنیا داشت، نه در صحنهى فناورى دنیا داشت، نه حرف نوئى براى دنیا داشت، نه ابتکارى در زمینهى مسائل منطقه و مسائل دنیا داشت؛ تابع محض بود. در داخل کشور، بجز یک مناطق معدودى که مورد توجه مسئولان و سردمداران رژیم بود، بقیهى مناطق کشور دچار ویرانى و دچار ناآبادانى بود. امروز از یک گوشهى کشور یک خبر نابسامان میرسد، همه حساس میشوند. آن روز اغلب نقاط کشور، آنجورى بود؛ نابسامان بود، مردم زندگى نداشتند، آب نداشتند، برق نداشتند، جاده نداشتند، از وسائل زندگى برخوردار نبودند. آنهائى که میدانستند، با حسرت نگاه میکردند؛ بسیارى هم اصلاً نمیدانستند چه خبر است؛ در نکبت زندگى میکردند. ایرانِ امروز این پیشرفتها را دارد؛ این کارها، این ابتکارات، این بروز جوانها در میدان علم و سازندگى و حضور قوى در همهى بخشها. این حرفها آن زمان وجود نداشت. کشور پیش رفته؛ این پیروزى است. انقلاب زنده ماند، نظام روزبهروز بارورتر و ریشهدارتر شد، ملت روزبهروز آگاهىاش بیشتر شد. آن مقدارى که امروز شما جوانهاى دبیرستانى و نوجوانهاى دوران تحصیل، از مسائل دنیا میفهمید، سرتان میشود، تحلیل میکنید، آن روز خیلى از روشنفکرها این مقدار نمیفهمیدند؛ این مقدار برایشان قابل فهم نبود. امروز بصیرت و آگاهى و تحلیل سیاسى و عمق در مسائل در کشور همگانى شده. ما پیش رفتیم؛ در زمینهى مادى پیش رفتیم، در زمینهى معنوى پیش رفتیم؛ این توجهات معنوى، این حضور در عرصههاى معنوى. دیدید در هفتهى گذشته در سرتاسر کشور مراسم دعاى عرفه چه خبر بود. چه کسانى در مراسم دعاى عرفه بودند؟ همه جوان. ایام اعتکاف یک جور، ماه رمضان یک جور، ایام محرم یک جور، عزادارى یک جور، شادى یک جور. آن عرصهى علم، این عرصهى مذهب، آن عرصهى سیاست و بصیرت.
کشور به رغم دشمن، از همهى ابعاد پیشرفت کرد و آباد شد. کشورى که قرنهاى متمادى به حکومت فردى عادت کرده بود، به حکومت استبدادى عادت کرده بود، یکى از بهترین مردمسالارىها در این کشور رشد پیدا کرد؛ در حضور هنگام انتخابات، در حضور در مسائل عمومى و مشارکتهاى عمومى. این همان انقلابى است که آمریکائىها میخواستند نباشد، میخواستند نابود شود، میخواستند ضعیف شود، به خودشان وعده میدادند که تا چند ماه دیگر از بین خواهد رفت. آمریکائىها به این نوکرهاى مستبدِ منطقهاىشان هى دلخوشى میدادند که تا چند وقت دیگر صبر کنید، انقلاب از بین میرود و نابود میشود! انقلاب روزبهروز بحمداللّه رشد کرده. این، این طرف قضیه است.
آن طرف قضیه، دولتمردان آمریکا هستند؛ دولت مستکبر آمریکاست. در دنیا هیچ کس نیست که شک داشته باشد در این که آمریکا در این سى سال، بیش از سى رتبه از لحاظ اقتدار و وجاهت جهانى سقوط کرده؛ همه این را مىبینند و میدانند؛ خود آمریکائىها هم به همین اقرار میکنند. همین سیاستمداران قدیمىِ کهنهکارِ آمریکائى، دولتها و دولتمردان فعلى را – که باید گفت دولتمردان و دولتزنان (!) فعلى را – مسخره میکنند که شما آمریکا را از آنجا رساندید به اینجا. راست هم میگویند؛ آمریکا سقوط کرده. امروز هیچ دولتى در دنیا به قدر دولت آمریکا منفور نیست. اگر امروز دولتهاى منطقهى ما و دولتهاى دیگر جرأت کنند و یک روزى را به عنوان روز برائت و نفرت از دولت آمریکا معین کنند و به مردم بگویند در این روز بیائید راهپیمائى کنید، بزرگترین راهپیمائى تاریخ در دنیا اتفاق خواهد افتاد! این از موقعیت آبروئى آمریکا.
از لحاظ موقعیت منطقى و فکرى آمریکا: بالاخره یک دولت و یک ملت متکى است به آن فکر و منطقى که ارائه میدهد. ملتها فقط با پول که در دنیا اعتبار پیدا نمیکنند؛ باید فکر و منطقى وجود داشته باشد. آمریکائىها میگفتند ما یک اصولى داریم – به قول خودشان – ارزشهائى داریم؛ ارزشهاى آمریکائى. براى این اصول و ارزشها، در دنیا هى سر و صدا میکردند. امروز نگاه کنید ببینید وضعیت ارزشهاى آمریکائى به کجا رسیده.
ادعا میکردند با تروریسم مخالفیم؛ امروز در منطقهى ما و در بسیارى از نقاط دنیا با تروریستها همپیمان میشوند، با تروریستها میروند مىنشینند و قرار مدار میگذارند، پول میدهند، اسلحه میدهند که بروند کارهاى تروریستى انجام دهند! گروه منافقین را که خودشان به ترور هزاران نفر در کشور اعتراف کردند، زیر چتر حمایت قرار میدهند؛ به قول خودشان از لیست سیاهِ خودشان خارج میکنند!
ادعا میکنند طرفدار دموکراسىاند؛ میگویند ما دنبال مردمسالارى و دموکراسى و حق رأى مردم هستیم؛ اما از مستبدترین و دیکتاتورترین حکام دنیا و منطقه با همهى وجود دارند حمایت میکنند! این را همه دارند مىبینند؛ این که دیگر پوشیده نیست. سقوط ارزشها این است. دولتى مدعى است که طرفدار حقوق بشر است، طرفدار دموکراسى است، در عین حال بیشترین حمایت او و بیشترین کمک او به دولتهائى است که از دموکراسى بوئى نبردهاند!
ادعا میکنند طرفدار حقوق بشرند – یکى از ارزشهاى آمریکائى که هى رویش سر و صدا میکردند، این است دیگر – پرچم حقوق بشر را اینها در دست گرفتهاند؛ اما بدترین کارهاى ضد حقوق بشرى دارد زیر چتر حمایت آمریکا اتفاق مىافتد و اینها نه فقط مقابله نمیکنند، بلکه حمایت میکنند! شصت و پنج سال است که حقوق ملت فلسطین دارد به طور علنى و آشکار به وسیلهى این بىعارها و الواطهاى صهیونیست در فلسطین اشغالى پامال میشود؛ آمریکائىها حتّى اخم هم نمیکنند، بلکه حمایت هم میکنند، کمک هم میکنند!
ادعا میکنند ما طرفدار ملتها هستیم؛ اما هر جائى که ملتها یک حرکت آزادیخواهانهاى، اصلاحطلبانهاى، حرکت انقلابىاى بر علیه بدى انجام دهند، اینها نقطهى مقابل ملتها مىایستند!
ادعا میکنند که ثروتمندترین ملت دنیا و دولت دنیا هستند – البته کشور آمریکا کشور ثروتمندى است؛ امکانات طبیعى، زیرزمینى، روى زمینى، همه چیز دارد – اما اینها کار ملت آمریکا را به جائى رساندهاند که امروز مقروضترین دولت دنیا آمریکاست؛ قروض او، بدهکارىهاى او به اندازهى تولید ناخالص ملى اوست! براى یک کشور، از این بدتر و بالاتر، فضاحتى نیست.
ادعا میکنند طرفدار آزادى هستند؛ اما هیچ کشورى در دنیا به قدر آمریکا، به نسبت جمعیت، زندانى ندارد! نزدیک سیصد میلیون جمعیت دارند؛ اما نسبت زندانىهاى آنها به این جمعیت، از نسبت زندانىهاى همهى کشورهاى دنیا به جمعیتشان بیشتر است. در کنار این مسئله، دادگاههاى فرمایشى و دادگاههاى دروغین هم وجود دارد. البته در فیلمهاى سینمائى و فیلمهاى تلویزیونى، نمایشهاى گوناگونى میدهند؛ دادگاه با آداب و تشریفات؛ خب، اینها هالیوود است؛ اینها بازى ستارهها و بازى هنرپیشهها است؛ واقعیت غیر از این است.
ادعا میکنند که ملتشان ملت سرافرازى است. امروز دولتهاى آمریکا ملت خود را ذلیل کردهاند، گمراه کردهاند؛ همان طور که قرآن دربارهى فرعون میفرماید: «و اضلّ فرعون قومه و ما هدى».(۱) مردمِ خودشان را گمراه کردند؛ نمیگذارند از حقایق مطلع شوند. این حرکت ۹۹ درصدى و حرکت ضد وال استریت که در آمریکا راه افتاده، با توجه به این است که مردم آمریکا از بسیارى از حقایق مطلع نیستند؛ اگر مطلع باشند، این حرکت شاید ده برابر شدیدتر شود. مردمِ خودشان را در اسارت صهیونیستها قرار دادهاند. این ننگ نیست براى یک دولت که نامزدهاى ریاست جمهورىاش در مبارزات و مباحثات انتخاباتى جورى حرف بزنند که دل صهیونیستها را شاد کنند؛ نوکرى و اطاعت خودشان از آنها را اثبات کنند؟! اینکه شما مىبینید در مجادلات انتخاباتى که دو نامزد فعلى آمریکا دارند، هر کدام سعى میکنند نسبت به جامعهى یهود فلسطینى و جامعهى صهیونیستها و سرمایهدارهاى اسرائیلى بیشتر اظهار اطاعت کنند، براى خاطر این است که اسیر آنهایند. دولتمردانى با یک چنین کشور بزرگى، با یک چنین پیشرفت علمىاى، ملت خودشان را اسیر یک مشت صهیونیست کردهاند!
ببینید، اینها همهاش عقبرفت است. نتیجهى این عقبرفتها چیست؟ نتیجهى این عقبرفتها این است که در دنیا آبرو ندارند؛ روزبهروز دامنهى نفوذ آنها در دنیا محدودتر میشود؛ در جنگهاى عمده شکست میخورند. آمریکائىها در عراق به مقصود خودشان نرسیدند و شکست خوردند؛ در افغانستان همین جور؛ در جنگ علیه مقاومت در لبنان – که صهیونیستهاى متصل به آنها راه انداختند – همین جور؛ در مقابلهى با ملتهاى شمال آفریقا همین جور؛ در همه جا شکست خوردند.
البته در این زمینهها خیلى حرف هست؛ اگر انسان بخواهد همهى جوانب قضیه را بگوید، شاید ساعتها به طول بینجامد؛ اما در یک جملهى کوتاه میشود اینجور نتیجهگیرى کرد که قدرت آمریکا، دولت آمریکا، استکبار آمریکا که در مقابل ملت ایران قرار گرفته بود و این مبارزهى طولانى را از سال ۳۲ با ملت ایران شروع کرده بود – که امسال سال ۹۱ است – در این مبارزه، آن که شکست خورده، همان دولت مستکبرِ متکبرِ خودبزرگبین آمریکاست؛ و آن که پیروز شده، ملت سرافرازِ مصممِ مقتدرِ ایران است.
خب، نتیجه چه؟ نمیخواهیم که رجز بخوانیم، نمیخواهیم که حماسهسرائى کنیم؛ میخواهیم یاد بگیریم، میخواهیم درس بگیریم؛ میخواهیم از حقایق و واقعیات عالم، به برکت هدایت اسلامى، راهمان را پیدا کنیم. درس این است که وقتى یک ملتى عازم و مصمم ایستاد و مقاومت کرد و از درون جوشید و به خداى بزرگ اتکال کرد و در میدان مبارزه، از جان و مال و آبرو دریغ نکرد، ولو آن ملت به قدر حریف پول ندارد، به قدر حریف سلاح ندارد، به قدر حریف پیشرفت علمى نداشته است، جمعیتش نسبت به حریف کم است، یکصدم حریف رسانه ندارد، این ملت در بزرگترین مبارزات و سختترین مبارزات، پیروز خواهد شد.
چالشهاى ما با استکبار جهانى تمام که نشده است – تمام هم نخواهد شد، عیبى هم ندارد – چالش و زورآزمائى، براى یک ملت ورزش است و او را روزبهروز قوىتر میکند؛ ما با این چالشها قوى میشویم؛ لیکن باید مراقب بود، فهمید که چالش هست، فهمید که حریف چه کار میخواهد بکند، فهمید که راه مقابلهى با حریف چیست. اگر اینها را نفهمیدیم، اگر دچار نفهمى شدیم، اگر دچار راحتطلبى شدیم، اگر از بیّنات و واضحات غفلت کردیم، شکست میخوریم؛ خدا که با کسى خویشاوندى ندارد. اگر ایستادید – همچنان که تا امروز ایستادهاید – و متکى به خدا و دین خدا بودید، قطعاً پیروز میشوید؛ اما اگر ما نایستیم، اگر به شرائط لازمِ یک مبارزهى با این عظمت توجه نکنیم، خب معلوم است که خداى متعال به ملتهاى تنبل، به ملتهاى سرگرم مسائل حقیر، توجهى نمیکند. لطف خدا، عنایت خدا، پشتیبانى خدا شامل ملتهائى میشود که بایستند، بفهمند، بصیرت داشته باشند، تشخیص بدهند، حرکت کنند.
یکى از کارهاى اساسى ما، حفظ این اراده و عزمِ معطوف به اطاعت از پروردگار عالم است؛ این شرط اول است. یکىاش اتحاد ماست، یکىاش تلاش ماست. یکى باید تلاش کند درس بخواند، یکى باید تلاش کند تحقیق کند، یکى باید تلاش کند سازندگى کند، یکى باید تلاش ادارى بکند، یکى باید تلاش تجارى بکند، یکى باید تلاش کند براى اینکه به طور منظم و مرتب راههائى پیدا کند براى پیشرفت کشور؛ هر کسى نوعى تلاش دارد؛ همه باید تلاش کنند. وقتى همه تلاش کردند، همه کار کردند، شکوفائى سریعتر میشود، پیشرفت بیشتر میشود، پیروزى قطعىتر میشود.
یکى از راهها، ایجاد وحدت است. اختلافات مضر است. هم اختلافات بین مسئولین مضر است؛ هم بدتر از آن، کشاندن اختلاف میان مردم مضر است. این را من به مسئولین، به رؤساى محترم هشدار میدهم. من از رؤساى قوا حمایت کردم، باز هم حمایت میکنم – مسئولند، باید کمکشان کرد – اما به آنها هشدار میدهم، مراقب باشند. نه اینکه این نامهنگارىها خیلى مهم باشد؛ نه، صد تا نامه بنویسند؛ کار خودشان را بکنند، اختلافات را به میان مردم نکشانند، چیزهاى جزئى را مایهى جنجال و هیاهو و استفادهى تبلیغاتى دشمن و خوراک تبلیغاتى رادیوهاى بیگانه و تلویزیونهاى بیگانه نکنند، صد تا نامه بنویسند؛ نامه اهمیتى ندارد. مهم این است که همهى ما بدانیم مسئولیتى داریم، همهى ما بدانیم موقعیت حساسى داریم.
امروز دشمن به خاطر حوادث شمال آفریقا، به خاطر پیشرفت علمى ایران – البته آنها میگویند پیشرفت هستهاى، لیکن دروغ میگویند؛ عمدهى مشکل آنها پیشرفت علمى شماهاست – به خاطر تأثیرى که ملت ایران بر روى ملتهاى دیگر گذاشته است، به خاطر این بیدارى اسلامى که پیدا شده، ناراحت و عصبانى است. دشمن احساس شکست میکند، احساس ناکامى میکند؛ لذا ناراحت است. البته ژستى که دولتمردان و دولتزنان آمریکا میگیرند، ژست پیروز است؛ که بله، ما چنین و چنان کردیم؛ لیکن خودشان هم میدانند، دیگران هم میدانند، محافل سیاسى و محافل مطبوعاتى دنیا هم میدانند که قضیه چه خبر است؛ میفهمند که دولت آمریکا در این درگیرى، در این مبارزهى کلان، در این حوادث، شکست خورده؛ خب، ناراحتند.
آنها هى دنبال اینند که یک کارى پیدا کنند. یکى از کارهاى مهم آنها این است که با روشهاى موذیانه و موریانهوار، بین ما اختلاف بیندازند؛ این جزو کارهاى رائج اینهاست، این کار را از قدیم انجام میدادند. البته متبحر و کارشناس کامل این کار، انگلیسىهاى خبیثند؛ آنها در زمینهى ایجاد اختلاف، از همه کارشناسترند؛ آمریکائىها پیش آنها شاگردى میکنند، از آنها یاد میگیرند! ایجاد اختلاف از راههاى نفوذ، مثل موشهاى دزد، مثل موریانه، وارد شدن و نفوذ کردن؛ اینها جزو کارهاى متعارف آنهاست. ما باید حواسمان جمع باشد. باید اختلافات به حداقل برسد.
البته اختلاف نظر، فراوان است؛ هیچ اشکالى هم ندارد – دو نفر مسئولند، رفیقند، اختلاف نظر هم دارند؛ همیشه هم بوده است – اما اختلاف نظر نباید به اختلاف در عمل و اختلاف در برخوردهاى گوناگون، به اختلاف علنى، به گریبانگیرى، به مچگیرى در مقابل چشم مردم منتهى شود؛ چون آن اختلافات آنقدر اهمیت ندارد. یک وقت یک چیزهاى مهمى است، خب مردم باید مطلع شوند؛ اما این اختلافاتى که انسان مىبیند بین این حضرات هست، چیزهائى نیست که اینقدر اهمیت داشته باشد که حالا با ادعاهاى گوناگون، ما اینها را بزرگ کنیم، جلوى چشم مردم نگه داریم، به اینها اهمیت بدهیم؛ که اهمیتى هم ندارد. اختلافات را نباید علنى کرد؛ اختلافات را نباید به مردم کشاند؛ احساسات مردم را نباید در جهت ایجاد اختلاف تحریک کرد. از امروز تا روز انتخابات، هر کسى احساسات مردم را در جهت ایجاد اختلاف به کار بگیرد، قطعاً به کشور خیانت کرده.
خوشبختانه مسئولین کشور، مسئولین زحمتکش و دلسوزى هستند؛ میخواهند براى کشور کار کنند. البته ممکن است غفلتهائى انجام بگیرد، اما نیتها انشاءاللّه نیتهائى است براى کار. امیدواریم انشاءاللّه خداى متعال بر اساس این نیتهاى خوب، به همه اجر بدهد و ملت ایران را در همهى میدانها موفق کند و قطعاً انشاءاللّه خواهد کرد.
والسّلام علیکم و رحمهاللّه و برکاته
۱) طه: ۷۹