در تاریخ معاصر سید حسن های زیادی پا به عرصه سیاست گذاشته اند که برخی خدمت کردند و برخی نیز خیانت. البته تنها وجه اشتراک آن ها فقط نامشان نیست، بلکه با کمی دقت نکات مشترک دیگری را نیز می توان یافت.

یکی از نکات مشترک این است که همه آنها به نوعی با سیلی آشنایی دارند. یکی از دستی که از آستین استعمار خارج شده است سیلی می خورد به جرم آنکه در دفاع و صیانت از حق ملّت و قوانین شرع تا پای جان ایستاده و آنجا که امری را خلاف قانون دیده فریاد برداشته: اگر صد هزار رأی هم بدهید خلاف قانون اساسی است. و دیگری آنجا که استکبار سعی می کند قوانین ناعادلانۀ خود را بر جهان و منطقه حکم فرما سازد، همان سیلی را چنان به استکبار بر می گرداند که راه خانه را گم می کند و ملکه جنگ ایالات متحده که آثار مخرب این جنگ بر منطقه را درد پیش از زایمان خاورمیانۀ جدید می داند، نوزاد نامشروع خود را به دنیا نیاورده سقط می کند. و البته دیگری سیلی به گوش ملت خود می زند.

یکی مرگ را بر زندگی ذلّت بار ترجیح می دهد و می گوید: اکنون که باید از بین برویم چرا با دست خود برویم. و دیگری با تأسی به مولای خویش مرگ را با اشتیاق طلب می کند و ندای هل من ناصر آقایش را لبیک می گوید. و باز دیگری ذلّت را می پذیرد و به دامن دشمن پناه می برد.

وجه مشترک دیگر آنان غربت ایشان است. آنان که خدمت کرده اند همچون مولای خود غریبند. آنان که یکه و تنها در مقابل دشمنان ایستاده اند از جانب دوستانِ به ظاهر دوست نیز نه تنها حمایتی نمی بینند بلکه ملامت می شنوند و بی مهری می بینند. و آنان که خواسته یا ناخواسته با اعمال و گفتار خویش به آرمان های دین و ملت خود خیانت و به دشمنان خویش خدمت کرده اند تا زمانی که این مسیر را می پیمایند خود را میان دوستان خیرخواه خویش غریب و تنها می کنند.

جالب این است که اغلب خاستگاه آنان که خیانت کردند دامن استعمار و استکبار است و آنان که خدمت کردند سر از دامن روحانیت بر آورده اند. اما تاریخ هم گاه استثناهایی دارد.

نوشته شده توسط در تاریخ جمعه, 18th ژوئن 2010 | ۱۲۳۰بازدید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Time limit is exhausted. Please reload CAPTCHA.