عاطفه صادقی
۱- امروز جبهه عظیمی در مقابل اسلام گسترده شده است؛ چرا نبینیم؟ چرا بعضی این جبهه عظیم را نمی بینند؟ مثل جنگ احزاب است. فرق مختلف ضداسلامی، ضد معنویت، ضد حقیقت، در مقابل اسلام دست به دست هم دادند؛ موشکافی می کنند تا نقطه ضعفها را پیدا کنند، از آن نقطه ضعفها استفاده کنند؛ نقاط نفوذ را پیدا کنند، از آن نقاط نفوذ به ما ضربه بزنند (بیانات رهبر انقلاب در جمع کارگزاران حج/ ۱۷ آبان ۸۹)
۲- چه شرایط و ویژگی های در جنگ احزاب آن را مانند شرایط کنونی می کند و نقاط نفوذ دشمن در جنگ احزاب چه بوده است؟!
آنگونه که مهدی پیشوایی در کتاب سیره پیشوایان و سیدهاشم رسولی محلاتی در کتاب زندگانی حضرت محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) می نویسد؛
غزوه خندق یا احزاب از حوادث مهم سال پنجم هجری است و چنانکه از نامش پیداست، نبردی بود که در آن تمام قبائل و گروه های مختلف از دشمنان اسلام برای کوبیدن «اسلام جوان» متحد شدند. بعضی از مورخان نفرات سپاه و «کفر» را در این جنگ بیش از ده هزار نفر نوشته اند، در حالی که تعداد مسلمانان از سه هزار نفر تجاوز نمی کرد.
آیات هفده گانه ۹ تا ۲۶ سوره احزاب که یکی از پرماجراترین حوادث را رقم می زند به موضوع اصلی ترین صحنه تهاجم سپاه متحد شرک و کفر و کارشکنی های منافقان، یهودیان و قبایل مختلف قریش و بت پرستان است می پردازد چرا که آنان دست به دست هم دادند تااسلام و مسلمین را نابود سازند.
انواع تهدیدهای دشمن در جنگ بدر:
¤ سپاه عظیم و متحد دشمن با تجهیزات بسیار و در مقابل سپاه لاغر اسلام با تجهیزات اندک برای دفع این تهدید به پیشنهاد سلمان فارسی، در اطراف مدینه و محل ورود دشمن خندقی عظیم باعرض، طول و عمق زیاد حفر شد این اقدام امکان نفوذ دشمن به شهر وجنگ را از بین می برد، مضاف بر آنکه اگر دشمن وارد خندق می شد، سپاه اسلام با تیر و سنگ، در همان خندق او را نابود می کردند.
از نکات جالب توجه آن است که در جریان حفر خندق به دلیل عملکرد خوب سلمان میان انصار و مهاجرین اختلاف افتاد و هر کدام سلمان را از خودشان می دانستند، رسول خدا(ص) که چنان دید فرمود: «سلمان منا اهل البیت»
¤ محاصره اقتصادی و تحریم
حفر خندق اگرچه دشمن را زمینگیر کرد ولی خود مسلمانان و شهر را در محاصره دشمن قرار می داد و سبب قطع راه های ارتباطی شد.
از یک طرف این جنگ طبق اسناد تاریخی در سرمای شدید زمستان رخ داد دشمن به مدت یک ماه در پشت خندق منتظر ایجاد فرصت برای حمله بود و از طرف دیگر مسلمانان، قبل از جنگ همه قوای خویش را صرف حفر خندق کرده و بنابراین امکان زیادی برای انبار آذوقه نداشتند، همین مسائل و طولانی شدن زمان نبرد سبب بروز قحطی و کمبود آذوقه در شهر مدینه شد تا آنجا که بنابر روایات، پیامبر صلی الله علیه و آله سه روز گرسنه ماند، و حضرت زهرا علیهاسلام اندکی نان خشک برای آن حضرت برد (مجمع البیان، ج ۹، ص ۲۵۲)
¤ تحریم باعث شد تا منافقین زمینه ای پیدا کرده، با این بهانه ایمان و اعتقاد مردم به خداوند و پیامبر(ص) را زیر سؤال برده و کارشکنی کنند.
مؤمنین راستین می دانستند که این حادثه، آزمایش و امتحان الهی است؛ از این رو بر لغزش ها خوفناک بودند و از ناتوان شدن در تحمل سختی ها به خدای قادر متعال پناه بردند و به نصرت و مدد الهی امید داشتند. گرچه برخی مسلمانان که تحت تأثیر سم پاشی و تبلیغ منافقان قرار گرفته بودند، به یاران صدیق پیامبر خدا صلی الله علیه و آله می گفتند: «ای اهل یثرب [مردم مدینه] این جا جای توقف شما نیست. به خانه های خود بازگردید»؛ و از همین رو دسته ای تصمیم به فرار گرفتند و در پی بهانه جویی نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله آمدند. قرآن از آن ها چنین یاد می کند: «واذ قالت طائفه منهم یا اهل یثرب لا مقام لکم فارجعوا و یستئذن فریق منهم النبی یقولون ان بیوتنا عوره و ما هی بعوره ان یریدون الا فرارا» (سوره احزاب آیه ۱۳)؛ «و چون گروهی از آنان گفتند: این مردم مدینه، دیگر شما را جای درنگ نیست، برگردید. و گروهی از آنان از پیامبر اجازه می خواستند و می گفتند: خانه های ما بی حفاظ است [ولی خانه هایشان] بی حفاظ نبود، [آنان] جز گریز [از جهاد] چیزی نمی خواستند.»
خبر پیمان شکنی یهود بنی قریظه بر ترس و اضطراب مردم مدینه افزود. در این میان آنچه شاید از شمشیرهای لشکر احزاب و حمله بنی قریظه سخت تر و خطرناکتر بود سخنان وحشت آور و زخم زبانهای منافقان بود که از یک سو روحیه مسلمانان را با سخنان ترس آور خود تضعیف می کردند و از سوی دیگر بانیش زبان بر دلهای جریحه دار و مضطرب آنان نمک می ریختند. تا آنجا که خداوند آن روزهای سخت و افکار گوناگونی که مردم مسلمان را احاطه کرده بود چنین توصیف می کند: «اذ جاؤکم من فوقکم و من اسفل منکم و اذ زاغت الابصار و بلغت القلوب الحناجر و تظنون بالله الظنونا، هنالک ابتلی المؤمنون و زلزلوا زلزالا شدیدا، و اذ یقول المنافقون و الذین فی قلوبهم مرض ما وعدناالله و رسوله الا غرورا» (سوره احزاب آیات ۱۰ و ۱۱)؛ «هنگامی که دشمن از سمت بالا و پایین شما را درمیان گرفت و چشمها خیره شد و جانها به گلوگاه رسید و به خدا گمانها بردید، در اینجا بود که مؤمنان امتحان شدند و به تزلزل سختی دچار گشتند. در آن وقت منافقان و آن کسانی که در دلهاشان مرضی بود می گفتند: خدا و پیغمبرش جز فریب به ما وعده ای ندادند».
در مورد نحوه رویارویی با این تهدید خدای تعالی به پیامبرش فرمود: «قل لن ینفعکم الفرار ان فررتم من الموت أوالقتل و اذا لا تمتعون الا قلیلا» (سوره احزاب آیه ۱۶): «بگو: اگر از مرگ یا کشته شدن بگریزد، هرگز این گریز برای شما سود نمی بخشد، و در آن صورت جز اندکی برخوردار نخواهید شد».
«قل من ذا الذی یعصمکم من الله ان أراد بکم سوء أو أرادبکم رحمه و لا یجدون لهم من دون الله ولیا ولا نصیرا» (سوره احزاب آیه ۱۷)؛ «بگو: چه کسی می تواند در برابر خدا از شما حمایت کند اگر او بخواهد برای شما بد بیاورد یا بخواهد شما را رحمت کند؟ و غیراز خدا برای خود یار و یاوری نخواهند یافت».
¤ دشمن مهم ترین و اصلی ترین برگ برنده خود را به صحنه فرستاد
بالاخره پس از رایزنی هایی که میان ابوسفیان به عنوان رهبر سپاه کفر و سرداران سپاه آنان صورت گرفت، قهرمانان سپاه دشمن بعداز یک ماه بی تحرکی از خندق عبور کرده و به رجزخوانی و مبارزه طلبی که نتیجه آن تضعیف روحیه سپاه اسلام بود پرداختند.
پنج نفر از جنگاوران سپاه کفر که در بین خندق و کوه سلع (مرکز سپاه اسلام) به میدان تاختند و مبارز طلبیدند عبارتند از: ۱- عمروبن عبدود ۲- عکرمه بن ابی جهل ۳- هبیره بن وهب ۴- نوفل بن عبدالله ۵- ضراربن خطاب.
وقتی عمروبن عبدود مبارز می طلبید به نقل از تاریخ، سپاه محمد به گونه ای بود که گویی پرنده ای بر سر آنان نشسته است و هیچ کس برای مبارزه با وی نرفت جز علی بن ابی طالب که شرح قهرمانی امیرمومنان دراین نبرد و نحوه رجزخوانی دوطرف و کشته شدن عمرو اگرچه برکسی پوشیده نیست ولی به دلیل ظرافت های رفتاری نهفته دراین میدان آن را از کتاب زندگانی حضرت محمد ذکر می کنیم:
«در روایات زیادی که در سیره حلبیه و کتابهای دیگر نقل شده چنین است که چون عمرو مبارز طلبید کسی جرأت جنگ با او نکرد، جز علی(ع) که برخاست و از رسول خدا(ص) اجازه گرفت تا به جنگ او برود اما پیغمبر به او دستور داد بنشیند، برای بار دوم عمروبن عبدود مبارز طلبید و به عنوان سرزنش و استهزاء مسلمانان فریاد زد:
«این جنتکم التی تزعمون ان من قتل منکم دخلها؟»
«کجاست آن بهشتی که شما می پندارید، هرکس از شما کشته شود داخل آن بهشت شود؟»
علی(ع) دوباره از جابرخاست و از رسول خدا(ص) اجازه خواست به جنگ او برود و پیغمبر بازهم به او اجازه نداد و فرمود: بنشین که او عمروبن عبدود است؟
عمرو در این باره رجزی خواند به صورت تعرض و ایراد و درحقیقت اندرزی توأم با توبیخ و ملامت بود و رجز این بود که گفت:
«ولقد بححت من النداء بجمعکم هل من مبارز
و وقفت اذجبن الشجاع مواقف القرآن المناجز
انی کذلک لم ازل متسرعا نحو الهزاهز
ان الشجاعه فی الفتی و الجود من خیر الغرائز»
یعنی، «صدای من گرفت از بس که فریاد زدم آیا مبارزی هست و درجایی که دل شجاعان بلرزد یعنی جایگاه هماوردان سخت نیرو ایستاده ام و من پیوسته به سوی جنگهای سخت که پشت مردان را می لرزاند شتاب می کنم به راستی که شجاعت و سخاوت در جوانمرد بهترین خصلتهاست.»
دراین جا نیز علی(ع) برخاست و دیگری جرئت این کار را نکرد به تعبیر تواریخ مسلمانان چنان بودند که «کأن علی رؤسهم الطیر» گویا بر سر آنها پرنده قرار داشت! کنایه از اینکه هیچ حرکتی که نشان دهنده عکس العملی از طرف آنان باشد دیده نمی شد.
علی(ع) اجازه خواست به جنگ او برود، پیغمبر فرمود: او عمرو است! علی(ع) عرض کرد: اگرچه عمرو باشد! رسول خدا(ص) که چنان دید رخصت جنگ بدو داده فرمود: پیش بیا! و چون علی(ع)پیش رفت حضرت زره خود را بر او پوشانید و دستار خویش برسر او بست و شمشیر مخصوص خود را به دست او داد آن گاه بدو فرمود: «پیش برو»، چون به سوی میدان حرکت کرد رسول خدا(ص) دست به دعا برداشت و درباره او دعا کرده گفت: «اللهم احفظه من بین یدیه و من خلفه و عن یمینه و عن شماله و من فوق رأسه و من تحت قدمیه.»
و در روایت دیگری است که وقتی علی دور شد، پیغمبر فرمود:
«لقد برز الایمان کله الی الشرک کله» براستی همه ایمان با همه شرک روبه رو شد.
به هر صورت علی(ع) بسرعت خود را به عمرو رسانده پاسخ رجز او را این گونه داد:
«شتاب مکن که پاسخ دهنده فریادت (و خفه کننده ات) آمد با عزمی (آهنین) و بینشی (کامل) و صدق و راستی که هر رستگاری را نجات بخش است و من با این عقیده به میدان تو آمده ام که نوحه نوحه گران مرگ را برای تو برپا کنم (و تو را از پای درآورم) با ضربتی سخت که در جنگها آوازه اش به یادگار بماند.»
عمرو که باور نمی کرد کسی به این زودی و آسانی حاضر شود به میدان او بیاید و به مبارزه او حاضر شود با تعجب پرسید: تو کیستی؟
فرمود: من علی بن ابیطالب هستم، عمرو گفت: ای برادرزاده خوب بود عموهایت که از تو بزرگتر هستند به جنگ من می آمدند؟ زیرا من خوش ندارم خون تو را بریزم! و در حدیث دیگری است که گفت: من با پدرت ابوطالب رفیق بوده ام!
علی(ع) فرمود:
«لکنی والله احب ان اقتلک مادمت آبیا للحقی»
«ولی من تا وقتی که تو از حق رو گردان باشی دوست دارم خونت را بریزم.»
در اینجا بود که عمرو بن عبدود به غیرت آمد و خشمناک به علی(ع) حمله کرد، علی(ع) بدو فرمود: تو در جاهلیت با خود عهد کرده بودی و به لات و عزی سوگند یاد کرده بودی که هر کس سه چیز از تو بخواهد یکی از آن سه چیز و یا هر سه را اجابت کنی؟
عمرو گفت: آری!
علی(ع) فرمود: پس یکی از سه پیشنهاد مرا بپذیر؛ نخست آنکه به وحدانیت خدای یکتا و نبوت پیغمبر گواهی دهی و تسلیم پروردگار جهانیان گردی. عمرو گفت: ای برادرزاده این حرف را نزن و خواهش دیگری بکن!
علی(ع) فرمود: اما اگر آن را بپذیری برای تو بهتر است.
سپس ادامه داده فرمود: دیگر آنکه از راهی که آمده ای باز گردی و از جنگ با مسلمانان صرفنظر کنی.
عمرو گفت: این هم ممکن نیست و زنان قریش برای همیشه به هم بازگو کنند و گویند عمرو از ترس جنگ گریخت.
علی(ع) فرمود: پیشنهاد سوم آن است که از اسب پیاده شوی و با من جنگ کنی عمرو خندید و گفت: ولی من گمان نمی کردم احدی از اعراب مرا به این کار دعوت کند (و مرا به جنگ با خود بخواند) این را گفت و از اسب پیاده شد و اسب را پی کرده به علی حمله کرد و شد آنچه همه می دانید.
پس از آن سایر قهرمانان کفار یا گریختند و یا توسط امام علی(ع) کشته شدند.
هنگامی که حضرت علی علیه السلام با پیروزی به حضور پیامبر صلی الله علیه و اله آمد، حضرت فرمود: «ضربه علی یوم الخندق افضل من عباده الثقلین/ ارزش ضربتی که علی علیه السلام در جنگ خندق بر دشمن فرود آورد، از ارزش عبادت جن و انس برتر است».
و در عبارت دیگر آمده که فرمود: «لو وزن الیوم بعمل جمیع امه محمد، لرجح عملک علی عملهم…؛ اگر امروز ارزش عمل تو با ارزش عمل همه امت من سنجیده شود، ارزش عمل تو بر ارزش عمل همه امت، برتری می یابد.»
سپس افزود: «با کشته شدن عمرو بن عبدود همه خانه های مشرکان را ذلت و خواری گرفت، و به همه خانه های مسلمانان، عزت و شکوه، وارد گردید.»
چرا پیامبر چنین تعابیری در مورد مبارزه حضرت علی(ع) با قهرمانان سران کفر دارد؟! صرفا به این دلیل که او آنان را شکست داده است؟!
با کشته شدن سران کفر و مدد امداد الهی برای ایجاد طوفان و سرمای شدید، دشمن دیگر امکان حضور در صحنه نداشت و عقب نشینی کرد.
۳- اتحاد دشمن در شرایط کنونی، تحریم های اقتصادی و سم پراکنی منافقین و رسانه های بیگانه شرایط ما را به شرایط جنگ احزاب مانند می کند که عبرت گیری از آن اولین و عقلانی ترین راه حل است.
حال این سؤال مطرح می شود که در این شرایط، حفر خندق چگونه باید باشد و چطور باید در برابر عواقب حفر خندق، مانند تحریم اقتصادی ایستاد؟
قهرمانان دشمن اکنون چگونه رجزخوانی می کنند و قهرمانان ما چگونه باید در برابر آنان بایستند؟
منافقین با چه ترفندی در دل اهل ایمان رسوخ کرده و آنان را دچار شک و یاس می نمایند؟!
سفر رهبر انقلاب اسلامی به قم و سخنرانی های ایشان کلید پاسخ به تمامی این سؤالات است؛
آیا این خندق جز توسط حوزه های علمیه، اساتید، علما و دانشگاهیان متعهد و دلسوز در برابر حمله ویرانگر دشمن به اندیشه و زیربنای فکری و معرفتی جامعه اسلامی قابل ایجاد است؟»
در جنگ نرم، کجا و به چه صورتی و چه کسانی باید این خندق را ایجاد کنند؟!تحول برای ایجاد علوم انسانی کارآ و متناسب با جهان بینی اسلامی، تلاش مضاعف برای تحول در حوزه های علمیه، تبیین نسبت روحانیت و حکومت، بیان منشور حوزه های علمیه، بیان راهکارهای نفوذ دشمن و چگونگی ایجاد فتنه، در نظر گرفتن نحوه دشمنی استکبار و افزایش بصیرت در جامعه و توصیه به دولت، حوزه های علمیه و جامعه مدرسین، نخبگان، جوانان و… همه نشان دهنده میزان اهمیت این بیانات و رصد چندین باره آن و تلاش برای تحقق آن است تا شکرانه نعمت را به جای آورده باشیم:
«ای کسانی که ایمان آورده اید، نعمت خدا را بر خود به یاد آرید، آن گاه که لشکرهایی به سوی شما]در[ آمدند، پس بر سر آنان تندبادی و لشکرهایی که آن ها را نمی دیدید، فرستادیم و خدا به آن چه می کنید، همواره بیناست هنگامی که از بالای ]سر[ شما و از زیر ]پای[ شما آمدند، و آن گاه که چشم ها خیره شد و جان ها به گلوگاه ها رسید و به خدا گمان هایی ]نابجا[ می بردید.»
(احزاب/ آیات ۹ و ۱۰)

نوشته شده توسط در تاریخ چهارشنبه, 10th نوامبر 2010 | ۱۲۹۶بازدید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Time limit is exhausted. Please reload CAPTCHA.