امام حسین علیه السلام – مسلم بن عقیل علیه السلام – حضرت رقیه علیه السلام – حر بن یزید ریاحی علیه السلام – طفلان حضرت زینب سلام الله علیها – عبدالله بن حسن علیه السلام – قاسم بن حسن علیه السلام – علی اکبر علیهالسلام – علی اصغر علیه السلام
امام حسین علیه السلام
نسب امام حسین علیه السلام
رهبر نهضت عظیم عاشورا از تباری است که نسل در نسل جزو انبیا و اولیای الهی بوده اند. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم در توصیف این خاندان می فرمایند: «ما اهل بیت از نور آفریده شده ایم و نبوّت در تبار ما تداوم یافته و شاخ و برگ آن در خاندان ما گسترده شده و میوه و ثمره اش نیز در آن به ظهور رسیده است و به عنایت خدای عزّوجل هیچ گونه پلیدی و آلودگی در این تبار راه نیافته است». هم چنین نُه تن از حجت های الهی نیز از نسل امام حسین علیه السلام اند که آخرین آنها منجی عالم بشریت است که جهان را از عدل و داد پر خواهد ساخت.
جدّ مادری امام حسین علیه السلام
جدّ مادری او خاتم انبیاست که از طرف خداوند متعال مشرّف به خطابِ شریفِ «لَولاکَ لَما خَلَقْتُ الْاَفْلاک؛ اگر تو نبودی عالم هستی را نمی آفریدم» شده است. آیین و کتاب آسمانی اش جهانی و جاودانی است؛ یعنی پس از او پیامبری مبعوث نشده و نخواهد شد. او در چهل سالگی به رسالت برگزیده شد و بعد از ۲۳ سال تبلیغ و ترویج آیین جهانی اسلام، بدنبال تشکیل اوّلین حکومت اسلامی در ۶۳ سالگی در مدینه منوّره رحلت کرد و برای تداوم هدایت بشر دو امانت گران قدر از خود به جای گذاشت و تصریح فرمود که «تا مردم به این دو امانت الهی تمسّک جویند هرگز گم راه نخواهند شد».
پدر بزرگوار امام حسین علیه السلام
پدر امام حسین علیه السلام ، علی بن ابی طالب علیه السلام ، نخستین پیرو پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم از میان مردان است. او از کودکی تحت نظارت رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم رشد یافت و به پاس ایمان و تقوایش از سوی خداوند متعال به عنوان وصی و خلیفه رسول و حجّت خدا پس از پیامبر اسلام برگزیده شد. وی ده سال قبل از بعثت در روز سیزده رجب و در درون کعبه چشم به جهان گشود. امامت آن حضرت حدود سی سال طول کشید و حدود چهار سال و نه ماه زمام حکومت مردم را به دست گرفت و در صبح نوزدهم رمضان سال چهل هجری در محراب مسجد کوفه، به ضربت شمشیر ابن ملجم مجروح شد و بر اثر این ضربه در روز بیست و یکم رمضان و در سن ۶۳ سالگی به شهادت رسید.
مادر امام حسین علیه السلام
مادر امام حسین علیه السلام ، دختر رسول اکرم صلی الله علیه و آله وسلم حضرت فاطمه زهرا علیهاالسلام است که پدر بزرگوارشان در توصیف او فرمودند: «فاطمه سرور زنان عالم و نمونه زن کامل و اسوه و الگوی زنان امّت من است». این بانوی بزرگوار در سحرگاه روز جمعه بیستم جمادی الثانی سال پنجم بعثت در مکه مکّرمه چشم به جهان گشود و در سال دوم هجری با امام علی علیه السلام ازدواج کرد و در سال یازدهم هجری در مدینه منوّره به شهادت رسید. حضرت فاطمه علیهاالسلام در کمالات به مرتبه ای رسیده بود که خداوند متعال او را سبب پیوند بین امامت و نبوّت قرار داد و افتخار مادری یازده امام معصوم را نصیب آن حضرت کرد. با توجّه به ابعاد وجودی مختلف و کمالات والای آن حضرت برای او القاب و نام های زیادی ذکر شده که از جمله آنهاست: صدیقه، طاهره، زکیّه، محدّثه، مبارکه، زهرا و مرضیّه.
تولّد امام حسین علیه السلام
امام حسین علیه السلام در عصر روز پنجشنبه سوم شعبان سال چهارم هجرت در شهر مدینه چشم به جهان گشود و پس از سال ها پرورش در کلاس نبوّت و امامت در سال ۶۱ ه انقلاب عظیم عاشورا را بنیان گذاشت. اسماء بنت عمیس می گوید: «پس از به دنیا آمدن دومین فرزند فاطمه علیهاالسلام ، روزی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم به خانه علی علیه السلام آمدند و به من فرمودند: پسرم را نزد من بیاورید. آن گاه من کودک را به محضر پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم بردم. آن حضرت در گوش راستش اذان و در گوش چپش اقامه گفتند و بعد نوزاد را در آغوش گرفته به نوازشش پرداختند. ناگهان اشک از چشمان پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم جاری شد. وقتی از علت گریه سؤال کردم، رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم فرمودند: به یاد مصایبی که بعد از من بر این نوزاد وارد خواهد شد، افتادم. او را گروهی ستمگر به نام دفاع از اسلام به شهادت می رسانند».
نام گذاری امام حسین علیه السلام
در فرهنگ اسلامی به مسئله انتخاب نام برای کودک به دلیل آثار معنوی آن و نقش مهمی که در تکوین شخصیت فرد دارد، توجّه خاصّی شده است. از جمله افتخارات ائمه اطهار علیه السلام آن است که برخی از نام ها و القاب آنها را خدا و پیامبر تعیین فرموده اند. در روایتی آمده است که در همان روزهای اوّل تولد امام حسین علیه السلام ، جبرئیل به حضور پیامبراکرم صلی الله علیه و آله وسلم رسید و فرمود: «خداوند تبارک و تعالی بر تو سلام می رساند و می فرماید: از آن جا که علی علیه السلام برای تو همانند هارون برای موسی علیه السلام است مناسب است که این نوزاد را به نام پسر کوچک هارون شبیر ـ که در عربی «حسین» خوانده می شود ـ نام گذاری کنید». به دنبال این پیام الهی پیامبراکرم صلی الله علیه و آله وسلم به خانه حضرت زهرا علیهاالسلام می آیند و سؤال می کنند: «آیا برای این نوزاد نامی انتخاب کرده اید؟» علی علیه السلام می فرمایند: «ما هرگز در این امر بر شما پیشی نمی گیریم». آن گاه رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم می فرمایند: «نام او را حسین بگذارید».
القاب امام حسین علیه السلام
با توجه به ابعاد مختلف شخصیت امام حسین علیه السلام برای آن حضرت القاب بسیاری ذکر شده که از جمله آنهاست: رشید، طَیِّب، وَ فیّ، زَکیّ، سعید و سیّد. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم اغلب امام حسین علیه السلام را با لقب «سَیِّدُ شَبابِ اَهْلِ الجَنَّه» یعنی سرور جوانان بهشت و امیرالمؤمنین علی علیه السلام آن حضرت را با لقب «سَیِّدُالشُهداء» یاد می کردند. روی هم رفته برای امام حسین علیه السلام حدود ۳۱۳ نام و لقب در مجموعه کتاب های سیره ذکر شده است که هر یک از آنها به یکی از کمالات آن حضرت اشاره دارند. برخی دیگر از القاب و کینه های آن حضرت عبارت است از: اباعبدالله، اَبوُالاَئِمَه، السِبْطُ الثانی، الامام الثالث، التابِعُ لِمَرْضاتِ اللّه، و مُبارک.
امامت حضرت حسین علیه السلام
حضرت حسین بن علی علیه السلام پس از شهادت برادر بزرگوارشان، امام حسن مجتبی علیه السلام ، امامت امت اسلامی را عهده دار شدند. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم در زمان حیاتشان بارها به مسئله امامت آن حضرت تصریح داشتند؛ از جمله روزی در حضور جمعی، در حالی که به حسین بن علی علیه السلام اشاره می کردند، خطاب به مردم فرمودند: «این فرزند من امام و پسر امام و برادر امام و پدر امامان شیعه است که نهمین نفرشان قائم آنهاست که هم نام من و هم کنیه من است. او زمین را پس از آن که از ستم پر می شود، از داد پر خواهد ساخت». هم چنین وقتی زمان شهادت امام حسن علیه السلام فرا رسید امام حسن علیه السلام در حضور اهل بیت علیهم السلام فرمودند: «برادرم حسین، من تو را وصیّ خود قرار دادم و این پیمانی است که از پدر به ما رسیده و او از جانب رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم و او نیز از جانب خداوند آن را بیان فرموده است».
امام حسین علیه السلام در مکتب پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم
امام حسین علیه السلام حدود شش سال و چند ماه از دوران حیات نورانی رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم را درک کردند و در این مدت همواره از توجهات و محبت های بی دریغ آن حضرت برخوردار بودند و اوّلین درس های زندگی و ارزشمندترین فضیلت های اخلاقی را از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم آموختند. عالی ترین و صمیمانه ترین رابطه معنوی و ملکوتی بین پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم و امام حسین علیه السلام را می توان در این سخن نورانی رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم دید که آن حضرت فرمودند: «حسین از من است و من از حسینم».
امام حسین علیه السلام در عهد حکومت پدر
در طول دوره حکومت علی علیه السلام که حدود چهار سال و نه ماه دوام یافت، آن حضرت با انواع حوادث تلخ روبرو شد که وقوع سه جنگ داخلی بزرگ یعنی جمل، صفین و نهروان از جمله آنهاست. امام حسین علیه السلام در تمام این حوادث در صف اوّل یاران علی علیه السلام بودند و برای برطرف ساختن مشکلات سیاسی، اجتماعی و نظامیِ دولتِ نوپای علوی تلاش می کردند؛ برای مثال در آغاز جنگ صفّین وقتی سپاه معاویه شریعه فرات را به تصرّف خود درآورد و مانع دست یابی لشکریان علی علیه السلام به آب شد، سپاهیان آن حضرت در چندین نوبت برای گشودن آب راه به سپاهیان معاویه حمله کردند، ولی موفق به این کار نشدند. امام حسین علیه السلام چون آثار اندوه را در چهره پدر دید، همراه عده ای از سواران به سپاه معاویه حمله کرد و شریعه فرات را از تصرّف آنها خارج و غبار از چهره پدر برطرف ساخت.
امام حسین در دوره امامت امام حسن علیه السلام
امام حسن مجتبی علیه السلام پس از شهادت علی علیه السلام در سال چهلم هجری، به مدت ده سال امامت کردند. در طول این دوران امام حسین علیه السلام همانند یاری مخلص و سربازی وفادار از آن حضرت پیروی می کردند و در تمام پیشامدها در کنار برادر بودند. امام صادق علیه السلام در این باره می فرمایند: «امام حسین علیه السلام برای احترام و تجلیل منزلت برادرش امام حسن علیه السلام ، حتی در راه رفتن هرگز جلوتر از آن حضرت راه نرفت و در سخن گفتن بر او پیشی نگرفت».
دوره امامت امام حسین علیه السلام
به دنبال شهادت امام حسن مجتبی علیه السلام در سال پنجاه هجری، دوره امامت امام حسین علیه السلام شروع شد و تا سال ۶۱ ه ادامه یافت. جامعه اسلامی در این دوره گرفتار حکم رانانی بود که به تخریب اساس جامعه اسلامی و قوانین الهی می پرداختند. امام حسین علیه السلام در فرصت هایی که پیش می آمد، اعمال حکومت را به باد انتقاد می گرفت و مردم را به آینده امیدوار می ساخت و برای حفظ اساس حکومت اسلامی و جلوگیری از پراکندگی صفوف مسلمانان، در بسیاری از موارد علی رغم مشاهده بسیاری از نارسایی ها دندان به جگر می نهاد و صبر پیشه می کرد. چون نوبت به حکومت یزید رسید و مسئله بیعت او مطرح شد، امام حسین علیه السلام به دلیل شناختی که از شخصیت یزید داشت، به زمامداری او بر جامعه اسلامی راضی نشد و علیه او قیام کرد و در این راه به شهادت رسید.
امام حسین علیه السلام و عاشورا
نهضت عاشورا به مانند انقلابی بزرگ، با هدف احیای احکام دین و زدودن انواع انحرافات دینی و سیاسی در سال ۶۱ ه به رهبری حسین بن علی علیه السلام به وقوع پیوست. آن حضرت وقتی اساس اسلام را در خطر دید، همراه یاران اندک ولی باایمان خود، به مبارزه با یزید و سپاه سنگ دل او برخاست و کربلا را در روز دهم محرم سال ۶۱ ه به صحنه درگیری حق و باطل و روز جان بازی و فداکاری در راه دین و عقیده تبدیل ساخت؛ به گونه ای که دامنه تأثیر آن تا ابدیّت کشیده شد و چنان در عمق دل ها اثر گذاشت که همه ساله عاشقان حقیقت، دهه محرم و به ویژه روز عاشورا را روز اظهار ارادت به اسوه جهاد و آزادگی و شهادت قرار می دهند و به بزرگ داشت خاطره این حادثه مهم تاریخ بشر می پردازند.
شناسنامه حضرت مسلم بن عقیل علیه السلام
جناب مسلم بن عقیل بن ابی طالب بن عبدالمطلب بن هاشم برادرزاده حضرت علی علیه السلام است. مسلم همسر رقیه دختر حضرت علی علیه السلام است که مادرش کلبیه بود. وی به سال ۶۰ ه.ق شهید گشت و از اجله بنی هاشم و کسی است که سید الشهداء او را به لقب ثقه ملقب فرموده. وی صاحب رأی و علم و شجاعت بوده و در مکه اقامت داشت. چون مردم کوفه اطاعت خود را نسبت به امام حسین علیه السلام اعلام داشتند. حسین بن علی او را روانه کوفه ساخت که به نام آن حضرت از اهالی کوفه بیعت بگیرد . اما یزید، عبیدالله بن زیاد را به حکومت کوفه فرستاد و عبیدالله مردم را از بیعت حسین علیه السلام منع و آنان را متفرق کرد و مسلم را به شهادت رساند. (۲)
نامه های کوفیان
زمانی که دوازده هزار نامه با بیش از بیست و دو هزار امضا از طرف کوفیان به دست امام حسین علیه السلام رسید، آن حضرت تصمیم گرفت به نامه های ایشان پاسخ دهد. از این رو، نماینده ای از طرف خود برای بررسی اوضاع و سنجش روحیه مردم به کوفه فرستاد. به این منظور، نامه ای برای ایشان نوشت و مسلم بن عقیل، عموزاده و شوهرخواهر خویش را به عنوان سفیر و نماینده به کوفه فرستاد.
مأموریت خطیر مسلم در سفر به کوفه، تحقیق درباره این بود که آیا عموم بزرگان و خردمندان شهر، آماده پشتیبانی از امام حسین علیه السلام و عمل به نامه هایی که نوشته اند هستند یا نه؟ مسلم شبانه وارد کوفه شده، به منزل یکی از شیعیان مخلص رفت. خبر ورود مسلم در شهر طنین انداز گردید و شیعیان نزد او رفت و آمد و با امام علیه السلام بیعت می کردند. در تاریخ آمده که دوازده، هجده و یا به نقل از ابن کثیر، چهل هزار نفر با مسلم بیعت نمودند. (۳)
نامه مسلم در کوفه به امام حسین علیه السلام
مسلم پس از چهل روز بررسی اوضاع کوفه، نامه ای به این مضمون به امام حسین علیه السلام نوشت: «آنچه می گویم حقیقت است. اکثریت قریب به اتفاق مردم کوفه آماده پشتیبانی شما هستند؛ فورا به کوفه حرکت کنید». امام که از احساسات عمیق کوفیان با خبر شده بود، تصمیم گرفت به سوی این شهر حرکت کند. (۴)
ورود ابن زیاد به کوفه
ابن زیاد به همراه پانصد نفر از مردم بصره، در لباس مبدّل و با سر و صورت پوشیده وارد کوفه شد. مردم که شنیده بودند امام علیه السلام به سوی آنان حرکت کرده، با دیدن عبیداللّه گمان کردند آن حضرت وارد کوفه شده است. لذا در اطراف مرکبش جمع شده، با احساسات گرم و فراوان به او خیر مقدم گفتند. پسر زیاد هم پاسخی نمی داد و همچنان به سوی دارالاماره پیش می رفت تا به آنجا رسید. نعمان بن بشیر(حاکم کوفه) که گمان می کرد او امام حسین علیه السلام است، دستور داد درهای قصر را ببندند و خود از بالای قصر صدا زد: از اینجا دور شو. من حکومت را به تو نمی دهم و قصد جنگ نیز با تو ندارم. ابن زیاد جواب داد: در را باز کن. در این لحظه مردی که پشت سر او بود صدایش را شنید و به مردم گفت: او حسین علیه السلام نیست، پسر مرجانه است. نعمان در را گشود و عبیداللّه به راحتی وارد دارالاماره کوفه شد و مردم نیز پراکنده گشتند. (۵)
هانی بن عروه
مسلم می دانست دیر یا زود عبیداللّه کوچه به کوچه و خانه به خانه به دنبال او خواهد گشت و درصدد دستگیری و قتل او بر خواهد آمد. لذا تصمیم گرفت جای خود را عوض کند و به خانه کسی برود که نیروی بیشتری در کوفه دارد، تا بتواند از نفوذ و قدرت او برای ادامه کار و مبارزه با حکومت ستمگر استفاده کند. به همین منظور خانه هانی بن عروه را برگزید و هانی نیز به رسم جوانمردی، به او پناه داد. هانی بن عروه، از بزرگان کوفه و اعیان شیعه بوده، از اصحاب پیامبر (ص) به شمار می آید. (۶)
دستگیری هانی
پس از آنکه ابن زیاد از مخفیگاه مسلم به دست غلام خود باخبر شد، درصدد برآمد با زر و زور و تزویر، میزبان او، هانی را دستگیر کرده، زمینه را برای دستگیری مسلم و دیگر بزرگان فراهم سازد. هانی که میزبان مسلم بود، می دانست عبیداللّه قصد دستگیری او را دارد. لذا بیماری را بهانه کرده، از رفتن به مجلس او خودداری می کرد. ابن زیاد چند نفر را طلبید و نزد هانی فرستاد. آنان سرانجام هانی را نزد ابن زیاد بردند. ابن زیاد با دیدن هانی به او گفت که با پای خویش به سوی مرگ آمده است و درباره مسلم از او پرسید. هانی منکر پناه دادن به مسلم شد. در این هنگام عبیداللّه معقل، غلام خود را صدا زد و هانی با دیدن او، دانست که انکار سودی ندارد. عبیداللّه با تازیانه بر سر و صورت هانی زد و صورت و محاسنش را از خونش رنگین نمود، سپس دستور داد او را زندانی کنند. (۷)
طوعه زنی جوانمرد
مسلم، غریب و تنها در کوچه های کوفه می گشت. نمی دانست کجا برود. افزون بر تنهایی، هر لحظه بیم آن می رفت او را دستگیر کرده، به شهادت برسانند. به ناگاه در کوچه ای، زنی را دید که بر درِ خانه ایستاده است. تشنگی بر مسلم غلبه کرد. نزد آن زن رفته، آبی طلبید. زن که طوعه نام داشت، کاسه آبی برای مسلم آورد. مسلم بعد از آشامیدن آب همانجا نشست. طوعه ظرف آب را به خانه برد و بعد از لحظاتی بازگشت و دید که مرد از آنجا نرفته است. به او گفت: ای بنده خدا! برخیز و به خانه خود، نزد همسر و فرزندانت برو و دوباره تکرار کرد و بار سوم، نشستنِ مسلم را بر در خانهاش حلال ندانست. مسلم از جای خویش برخاست و چنین گفت: من در این شهر کسی را ندارم که یاری ام کند. طوعه پرسید: مگر تو کیستی؟ و پاسخ شنید: من مسلم بن عقیل هستم. طوعه که از دوستداران خاندان پیامبر (ص) بود، در خانه را به روی مسلم گشود و از او پذیرایی کرد. (۸)
سخنان عبیداللّه برای دستگیری مسلم
با آنکه مسلم تنها شده بود، ولی باز عبیداللّه از ترس او و یارانش از قصر بیرون نمی آمد. لذا به افراد خویش دستور داد همه جای مسجد را بگردند تا مبادا مسلم در آنجا مخفی شده باشد. آنان نیز همه مسجد را زیر و رو کردند و مطمئن شدند که مسلم و یارانش آنجا نیستند. سپس عبیداللّه وارد مسجد شد، بزرگان کوفه را احضار کرد و گفت: «هر کس که مسلم در خانه او پیدا شود و او خبر ندهد، جان و مالش بر دیگران حلال است و هر کس او را نزد ما بیاورد، به اندازه دیه اش پول خواهد گرفت». تهدید و تطمیع عبیداللّه کارساز شد و بلال، فرزند طوعه، به دلیل ترس و به طمع رسیدن به جایزه، صبح زود وارد قصر شده، مخفیگاه مسلم را لو داد. عبیداللّه با شنیدن این خبر، به محمد بن اشعث دستور داد به همراه هفتاد نفر مسلم را دستگیر کنند. (۹)
امان دادن به مسلم و دستگیری او
مسلم در درگیری با سربازان عبیداللّه، حدود ۴۵ نفر از آنان را از پای درآورد تا آنکه ضربه شمشیری صورتش را درید. با اینکه مسلم زخمی بود، باز هم کسی یارای مقابله با او را نداشت. آنان بر پشت بامها رفته و سنگ و چوب بر سر مسلم ریختند و دسته های نی را آتش زده بر روی او انداختند. ولی مسلم دست از جدال برنمی داشت و بر آنها یورش می برد. وقتی ابن اشعث به آسانی نمی تواند مسلم را دستگیر کند، دست به نیرنگ زد و گفت: ای مسلم! چرا خود را به کشتن می دهی؟ ما به تو امان می دهیم و ابن زیاد تو را نخواهد کشت. مسلم جواب داد: چه اعتمادی به امان شما عهدشکنان است؟ ابن اشعث بار دیگر امان دادنش را تکرار کرد و این بار مسلم به دلیل زخمهایی که برداشته و ضعفی که در اثر آنها بر او چیره شده بود، تن به امان داد. مرکبی آورده مسلم را دست بسته بر آن سوار کردند و نزد عبیداللّه بردند. (۱۰)
چگونگی شهادت حضرت مسلم
کشتن مسلم را به «بکربن حمران احمری» سپردند، کسی که در درگیریها از ناحیه سر و شانه با شمشیر مسلم بن عقیل مجروح شده بود. مامور شد که مسلم را به بام «دارالاماره» ببرد و گردنش را بزند و پیکرش را بر زمین اندازد.
مسلم را به بالای دارالاماره می بردند، در حالی که نام خدا بر زبانش بود، تکبیر می گفت، خدا را تسبیح می کرد و بر پیامبر خدا و فرشتگان الهی درود می فرستاد و می گفت: خدایا! تو خود میان ما و این فریبکاران نیرنگ باز که دست از یاری ما کشیدند، حکم کن!
جمعیتی فراوان، بیرون کاخ، در انتظار فرجام این برنامه بودند. مسلم را رو به بازار کفاشان نشاندند. با ضربت شمشیر، سر از بدنش جدا کردند، و… پیکر خونین این شهید آزاده و شجاع را از آن بالا به پایین انداختند و مردم نیز هلهله و سروصدای زیادی به پا کردند.
رقیه که بود
اصل وجود دختری چهار ساله برای امام حسین علیه السلام در منابع شیعی آمده است، اما در بعضی منابع در این باره اختلاف وجود دارد.
در کتاب کامل بهایی نوشته علاءالدین طبری (قرن ششم هجری) قصه دختری چهار ساله که در ماجرای اسارت در خرابه شام در کنار سر بریده پدر به شهادت رسیده، آمده است، اما در مورد نام او که آیا رقیه بوده یا فاطمه صغری و … اختلاف است.
همچنین سید بن طاووس در کتاب «لهوف» خود مینویسد: «شب عاشورا که حضرت سیدالشهداء علیه السلام اشعاری در بیوفایی دنیا میخواند، حضرت زینب سلام الله علیها سخنان ایشان را شنید و گریست. امام علیه السلام او را به صبر دعوت کرد و فرمود: «خواهرم ام کلثوم و تو ای زینب! تو ای رقیه و فاطمه و رباب! سخنم را در نظر دارید [و به یاد داشته باشید] هنگامی که من کشته شدم، برای من گریبان چاک نزنید و صورت نخراشید و سخنی ناروا مگویید و خویشتندار باشید.»
مادر حضرت رقیه
براساس نوشتههای بعضی کتابهای تاریخی، نام مادر حضرت رقیه سلام الله علیها، امّ اسحاق است که پیشتر همسر امام حسن مجتبی علیه السلام بوده و پس از شهادت ایشان، به وصیت امام حسن علیه السلام به عقد امام حسین علیه السلام درآمده است. مادر حضرت رقیه سلام الله علیها از بانوان بزرگ و با فضیلت اسلام به شمار میآید. بنا به گفته شیخ مفید در کتاب الارشاد، کنیه ایشان بنت طلحه است.
شهادت
پس از عاشورا، زنان خاندان نبوت شهادت پدران را از فرزندان خردسال پنهان می داشتند و می گفتند پدرانتان به سفر رفته اند؛ تا این که یزید آنان را به سرای خویش [خرابه ای نزدیک کاخ خود] درآورد.
امام حسین علیه السلام دختری چهارساله به نام رقیه داشت. شبی از خواب برخواست و با حالتی پریشان گفت: پدرم کجاست که من اکنون او را در خواب دیدم. چون زنان این سخن را شنیدند گریستند و صدای شیون برخاست و یزید بیدار شد و پرسید چه خبر است؟ مأموران بررسی کردند و ماجرا را برای یزید گفتند.
یزید گفت: سر پدرش را نزد او ببرید. آن سر مقدس را در زیر پوشش قرار داده و در برابرش نهادند.
کودک پرسید: این چیست؟ گفتند: سر پدرت حسین است. آن را برداشت و در دامن نهاد و می گفت: «چه کسی تو را به خون خضاب کرده است ای پدر؟ چه کسی رگ گلوی تو را بریده است ای پدر؟ چه کسی مرا به این کوچکی یتیم کرده است پدر؟ پس از تو به چه کسی امیدوار باشیم ای پدر؟ این دختر یتیم را چه کسی بزرگ کند؟ ای کاش من فدایت شده بودم، ای کاش من نابینا شده بودم! ای کاش من در خاک آرمیده بودم و محاسن به خون خضاب شده تو را نمی دیدم.»
آن گاه لب کوچک خود را بر لبهای پدر نهاد و گریه شدیدی کرد و از هوش رفت. هر چه تلاش کردند به هوش نیامد و او در همان خرابه های شام به شهادت رسید. ۱
۱- نفس المهموم، ص ۲۵۹٫
شهید والاقدر عاشورا . حر از خاندانهای معروف عراق و از رؤسای کوفیان بود . به درخواستِ ابن زیاد ، برای مبارزه با حسین (ع) فراخوانده شد و به سر کردگی هزار سوار برگزیده گشت . گفته اند وقتی از دارالاماره کوفه ، با مأموریت بستن راه بر امام حسین (ع) بیرون آمد ، ندایی شنید که : ای حر ! مژده باد تو را بهشت … در منزل « قصر بنی مقاتل » یا « شراف » ، راه را بر امام بست و مانع از حرکت آن حضرت به سوی کوفه شد . کاروان حسینی را همراهی کرد تا به کربلا رسیدند و امام در آنجا فرود آمد . حر وقتی فهمید کار جنگ با حسین بن علی علیهما السلام جدی است ، صبح عاشورا به بهانه آب دادن اسب خویش ، از اردوگاه عمر سعد جدا شد و به کاروان حسین (ع) و جبهه حق پیوست . توبه کنان کنار خیمه های امام آمد و اظهار پشیمانی کرد ، سپس اذن میدان طلبید . این انتخاب شگفت و برگزیدن راه بهشت بر دوزخ ، از حر ، چهره ای دوست داشتنی و قهرمان ساخت . حر با اذن امام به میدان رفت و در خطابه ای مؤثر ، سپاه کوفه را به خاطر جنگیدن با حسین (ع) توبیخ کرد . چیزی نمانده بود که سخنان او ، گروهی از سربازان عمر سعد را تحت تأثیر قرار داده از جنگ با سیدالشهداء منصرف سازد ، که سپاه عمر سعد ، او را هدف تیرها قرارداد . نزد امام بازگشت و پس از لحظاتی دوباره به میدان رفت و با رجزخوانی ، به مبارزه پرداخت و پس از نبردی دلیرانه به شهادت رسید . رجز او چنین بود :
اِنی اَنَا الحُر وَ مَأوَی الضیفِ
اَضْرِبُ فی اَعناقِکم بِالسیفِ
عَنْ خَیرِ مَن حَل بِأرضِ الخَیفِ
اَضْرِبُکم وَ لا اَری مِن حَیفٍ
صفحه ۱۴۵
که حاکی از شجاعت او در شمشیر زنی در دفاع از سیدالشهداء و حق دانستن این راه بود
. حسین بن علی علیهما السلام بر بالین حر حضور یافت و خطاب به آن شهید ، فرمود : تو همانگونه که مادرت نامت را « حر » گذاشته است ، حر و آزاده ای ، آزاد در دنیا و سعادتمند در آخرت ! « اَنْتَ الحُر کما سَمتْک اُمک ، وَ اَنْتَ الحُر فِی الدنیا وَ اَنْتَ الحُر فِی الا خِرَهِ » و دست بر چهره اش کشید .
امام حسین (ع) با دستمالی سرِ حر را بست . پس از عاشورا بنی تمیم او را در فاصله یک میلی از امام حسین (ع) دفن کردند ، همانجا که قبر کنونی اوست ؛ بیرونِ کربلا در جایی که در قدیم به آن « نواویس » می گفته اند . نقل است شاه اسماعیل صفوی قبر حر را گشود و پیکرش را سالم یافت ، چون خواست پارچه ای را که بر سرش بسته بود باز کند ، خون جاری شد و دوباره آن را بستند ، آنگاه بر قبرش قبه ای ساختند .
سرگذشتهای مربوط به حر و نقش او در حادثه کربلا ، از نخستین بر خوردش با کاروان سیدالشهداء ، سپس توبه اش و پیوستن به جبهه حق و شهادت در رکاب سالار شهیدان ، در همه مقتلها و کتابهای تاریخ عاشورا نگاشته شده است و توبه او شاخص ترین بخش نورانی زندگی اوست .
۱ – قاموس الرجال ، ج ۳ ، ص ۱۰۳ ، امالی صدوق ، ص ۱۳۱ .
۲- بحار الا نوار ، ج ۴۵ ، ص ۱۴ .
۳- همان .
۴- الحسین فی طریقه الی الشهاده ، ص ۹۷ .
۵- سفینه البحار ، ج ۱ ، ص ۲۴۲ به نقل از انوار نعمانیه ، سید نعمت الله جزایری .
از بین افراد خاندان نبوت که در کربلا به دست لشکر یزید به شهادت رسیدند سه نفر فرزندان عبدالله بن جعفر طیّار (یعنی فرزندان حضرت زینبسلام الله علیها) بودند.
عون، محمد و عبیدالله سه پسر عبدالله بن جعفر و حضرت زینب سلام الله علیهابودند که به همراه مادر خویش در رکاب امام علیه السلام به کربلا آمده بودند.
آنان وقتی که تنهایی دایی و امام خویش را دیدند یک به یک به میدان رفتند و جان خود را فدای اسلام کردند.
ابتدا عون برای مبارزه به میدان آمد، در حالی که میگفت:
ان تنکرونی فانا ابن جعفر شهید صدقٍ فی الجنان ازهر
یطیر فیها بجناحٍ اخصر کفی بهذا شرفاً فی المحشر؛
اگر مرا نمیشناسید، پس من پسر جعفر، شهیدی راستین در بهشت تابان هستم؛
او در آنجا با بالی سبزفام پرواز میکند، در محشر همین شرافت او را بس است.
عون با شمشیر به جنگ دشمن رفت تا این که سی نفر سوار و هجده نفر پیاده را به قتل رسانید.
پس از آن رشادتهای چشمگیر عون، شخصی به نام «عبدالله قُطبه الطائی» با شمشیر به او حمله کرد. با ضربه او، عون به شهادت رسید.
در زیارت ناحیه مقدسه آمده: «السّلامُ عَلی عَون بن عَبدالله بنِ جَعفرٍ الطّیار.» در زیارت ناحیه، از او با عناوین هم پیمان ایمان، نصیحت کننده به سوی پروردگار و همتای مثانی و قرآن یاد شده و قاتل او مورد لعن خداوند قرار گرفته است.
در حملهایی که عون به شهادت رسید، محمد فرزند دیگر حضرت زینب سلام الله علیهاوارد میدان شد. در این نبرد نابرابر، رجزهای محمد اینگونه است:
اَشکوا اَلَی الله من العدوان فعال قوم فی الرّدی عمیان
قد بدّلوا معالم القرآن و محکم التّنزیل و التّبیان؛
از این دشمنان به خداوند شِکوه میبرم؛ این قوم و مردمی که در گمراهی و کوردلی به سر میبرند.
اینها که روشنگریهای قرآن را تغییر دادند، و به ترک محکمات قرآن و بیاناتش پرداختهاند.
محمد بن عبدالله، در روز عاشورا ده نفر از دشمن را از پای در آورد. دیری نگذشت که او نیز همچون برادربه دست «عامر بن نهشل تمیمی» به فوز شهادت نائل آمد. پس از وی، برادرش عبیدالله نیز در راه حق جنگید و شهید شد.
امام زمان عج در زیارت ناحیه مقدسه به ایشان سلام میدهد: «السلامُ عَلی مُحمد بن عَبدالله بنِ جَعفر.»
بدن مطهر این سه برادر با دیگر شهدا، در پایین پای امام حسین علیه السلام دفن شده است.
– برگرفته از کتاب یاران شیدای حسین بن علی علیهماالسلام، استاد مرتضی آقا تهرانی
«عبدالله» کودک چند ساله امام مجتبی علیه السلام است. مادر عبدالله دختر «شلیل بن عبدالله بجلّی» بوده است.
شیخ مفید چنین نقل میکند: پس از آن که «مالک بن نسر کندی» با شمشیرش به سر مبارک امام حسین علیه السلام زد، امام پارچهای درخواست فرمود و با آن سر مبارکش را محکم بست و عمامهای بر کلاه خود بست. شمر و دیگران هم به جایگاه خود بازگشتند. زمانی گذشت تا امام بار دیگر به میدان بازگشت و آنها هم بازگشتند و آن حضرت را محاصره کردند.
عبدالله پسر امام مجتبی علیه السلام هنوز به حد بلوغ نرسیده بود و در خیمهگاه با زنان به سر میبرد. هنگامی که متوجه حمله دشمن به جانب امام شد، از خیمهگاه بیرون دوید. او سراسیمه و شتابان رو به جانب امام حسین علیه السلام رفت و در کنار عمویش ایستاد. حضرت زینب علیهاالسلام او را دنبال کرد و به او رسیده بود. او تلاش کرد که آن کودک را نگه دارد. امام حسین علیه السلام به خواهرش فرمود: «احبسیه یا اخیه؛ ای خواهرم! او را نگهدارید.» آن کودک از این که بازداشته شود، سخت امتناع میورزید. او به عمهاش گفت: «والله لا افارق عمّی؛ سوگند به خدا، از عمویم جدا نمیشوم.»
نحوه شهادت عبدالله بن الحسن علیه السلام
ناگاه «ابجر بن کعب» شمشیر خود را به سوی امام پایین آورد. عبدالله فریاد زد: « …. وای بر تو! آیا میخواهی عمویم را بکشی؟» بَحر قصد ضربه زدن به امام را داشت.ناگاه عبدالله دستش را پیش آورد تا ضربه را از امام دور سازد. ولی دست مبارکش تا پوست قطع شد و دست آویزان گشت.
کودک فریادش بلند شد: «یا امتاه؛ ای مادرم!» حسینعلیه السلام او را در بر گرفت و به سینه چسبایند و فرمود: «ای فرزند برادرم! بر آنچه به تو رسیده صبر کن و آن را به حساب خیر بگذار؛ چرا که خداوند تو را به پدران صالحت ملحق خواهد کرد.»
امام دست خود را به آسمان بلند کرد: «پروردگارا! قطرات باران را از اینها دریغ بدار و برکات زمینت را از اینها باز دار؛ پروردگارا! پس اگر تا هنگام (مرگ) آنها را مهلت داده و بهرهمند میسازی، بین آنها تفرقه بینداز و هر کدام را به راهی جداگانه بدار؛ و سردمداران را هرگز از اینها راضی مدار؛ چرا که اینها ما را دعوت کردند تا که یاریمان کنند، سپس بر ما دشمنی کردند و ما را کشتند.»
ابوالفرج گوید: در نهایت عبدالله به دست «حرمله بن الکاهل الاسدی» به شهادت رسید. در زیارت ناحیه مقدسه آمده: «السلام علی عبدالله بن الحسن بن علی الزکی» و سپس بر قاتل او به نام «حرمله بن کاهل الاسدی» نفرین شده است.
– برگرفته از کتاب یاران شیدای حسین بن علی علیه السلام، استاد مرتضی آقا تهرانی
قاسم بن الحسین علیه السلام به عزم جهاد قدم به سوی معرکه نهاد، چون حضرت سیدالشهداء علیه السلام نظرش بر فرزند برادر افتاد که جان گرامی بر کف دست نهاده آهنگ میدان کرده، بیتوانی پیش شد و دست به گردن قاسم درآورد و او را در بر کشید و هر دو تن چندان بگریستند که در روایت وارد شده حَتّی غٌشِی عَلَیْهِما، پس قاسم گریست و دست و پای عم خود را چندان بوسید تا اذن حاصل نمود، پس جناب قاسم علیه السلام به میدان آمد در حالی که اشکش به صورت جاری بود و میفرمود:
سِبْطِ النَّبِیّ الْمُصْطَفی الْمُؤْتَمِن بَیْنَ اُناسٍ لاسُقُوا صَوْبَ المَزنِ |
|
اِنْ تَنْکرُوٌنی فَانَا اْبنُ الْحَسَنِ هذا حُسَیْنٌ کَالْاَسیرالْمُرْتَهَن |
پس کارزار سختی نمود و به آن صغر سن سی و پنج تن را به درک فرستاد. حمید بن مسلم گفته که من در میان لشکر عمر سعد بودم پسری دیدم که به میدان آمده گویا صورتش پاره ماه است و پیراهن و ازاری در برداشت و نعلینی در پا داشت که بند یکی از آنها گیسخته شده بود و من فراموش نمیکنم که بند نعلین چپش بود، عمرو بن سعد ازدی گفت: به خدا سوگند که من بر این پسر حمله میکنم و او را به قتل میرسانم، گفتم سبحان الله این چه اراده است که نمودهای؟ این جماعت که دور او را احاطه کردهاند از برای کفایت امر او بس است دیگر ترا چه لازم است که خود را در خون او شریک کنی؟ گفت به خدا قسم که از این اندیشه برنگردم، پس اسب برانگیخت و رو برنگردانید تا آنگاه که شمشیری بر فرق آن مظلوم زد و سر او شکافت پس قاسم به صورت بر روی زمین افتاد و فریاد برداشت که یا عماه چون صدای قاسم به گوش حضرت امام حسین علیه السلام رسید تعجیل کرد مانند عقابی که از بلندی به زیر آمد صفها را شکافت و مانند شیر غضبناک حمله بر لشکر کرد تا به عمرو (لعین) قاتل جناب قاسم رسید، پس تیغی حواله آن ملعون نمود، عمرو دست خود را پیش داد حضرت دست او را از مرفق جدا کرد پس آن ملعون صیحه عظیمی زد. لشکر کوفه جنبش کردند و حمله آوردند تا مگر عمرو را از چنگ امام علیه السلام بربایند همینکه هجوم آوردند بدن او پامال سم ستوران گشت و کشته شد. پس چون گرد و غبار معرکه فرو نشست دیدند امام علیه السلام بالای سر قاسم است و آن جوان در حال جان کندنست و پای به زمین میساید و عزم پرواز به اعلی علیین دارد و حضرت میفرماید سوگند با خدای که دشوار است بر عم تو که او را بخوانی و اجابت نتواند و اگر اجابت کند اعانت نتواند و اگر اعانت کند ترا سودی نبخشد، دور باشند از رحمت خدا جماعتی که ترا کشتند. هذا یَوْم وَاللهِ کَثُرَواتِرُهُ وَ قَلَّ ناصِرُهُ.
آنگاه قاسم را از خاک برداشت و در بر کشید و سینه او را به سینه خود چسبانید و به سوی سراپرده روان گشت در حالی که پاهای قاسم در زمین کشیده میشد. پس او را برد در نزد پسرش علی بن الحسین علیه السلام در میان کشتگان اهلبیت خود جای داد، آنگاه گفت بارالها تو آگاهی که این جماعت مار ا دعوت کردند که یاری ما کنند اکنون دست از نصرت ما برداشته و با دشمن ما یار شدند، ای داور دادخواه این جماعت را نابود ساز و ایشان را هلاک کن و پراکنده گردان و یکتن از ایشان را باقی مگذار، و مغفرت و آمرزش خود را هرگز شامل حال ایشان مگردان.
آنگاه فرمود ای عموزادگان من صبر نمائید ای اهلبیت من شکیبائی کنید و بدانید بعد از این روزخواری و خذلان هرگز نخواهید دید.
یاران ابی عبدالله به شهادت رسیدند و جز خانواده اش که اولاد علی (ع) اولاد جعفر بن ابیطالب، اولاد عقیل و امام حسن (ع) بودند ، دیگر کسی نمانده بود همگی آنها گرد آمدند و تصمیم به جنگ گرفتند ابتدا فرزند خود امام، حضرت علی اکبر از پدرش اجازه نبرد خواست امام هر کدام از اصحاب که اذن مبارزه نمی خواستند مقداری طفره می رفتند تا عطش و عشق شهادت آنها در تاریخ ثبت شود و همچنین نمی خواست آنها به شهادت برسند ولی وقتی از فرزندش اذن می خواهد بدون مکث کردن به او اذن می دهد راوی می گوید حضرت امام نگاه ناامیدی به او کرد و اشکش سرازیر شد و روی مبارک را به سوی آسمان بلند کرد و فرمود: خدایا گواه این مردم باش. خدایا جوانی به مقابل آنها می رود که شبیه ترین مردم به پیغمبر می باشد از نظر خلقت، و اخلاق و گفتار و ماهر وقت مشتاق دیدار پیغمبرت می شدیم به روی او نگاه می کردیم. بار خدایا برکات زمین را زا این قوم دریغ بدار و میان آنها جدای افکن و آنها را پاره پاره کن ، روش آنها را ناستوده کن ، سپس به عمر سعد فریاد زد از ما چه می خواهی ؟ خداوند نسلت را قطع کند و عملت را نامبارک کند و کسی را بر تو مسلط کند که در بسترت سرت را ببرد همچنان که پیوند مرا گسستی و خویشاوندی مرا با پیامبر (ص) مراعات نکردی. و بالاخره نوبت علی اکبر می رسد او در ظهر عاشورا و جلوی پدر به سوی میدان ستیز می رود و از خود شجاعتها نشان می دهد ، علی اکبر بر لشگر حمله ور می شود رجزی چنین می خواند:
انا علی ابن الحسین بن علی – نحن و بیت الله اولی بالنبی – من شبث و شمر ذاک الدنی – و مشر ذالک الدنی – اضربکم بالسیف حتی ینثنی ضرب غلام هاشمی علوی – ولا ازال الیوم احمی عن ابی تالله لا یحکم فینا ابن الدعی منم علی بن الحسین بن علی – ما به خدا هستیم اولی به نبی – از شبث و شمر همان پست دنی – تا خم شود تیغ ز غم چون زدنی (من آنقدر بر شما شمشیر می زنم تا شمشیر در پیچ و تاب افتد) همچون جوانی هاشمی علوی (آنهم شمشیر زدنی مانند جوان هاشمی علوی) – خود نسپاریم بر آن ابن دعی (پسر زیاد لاف زن گزافگو)
علی اکبر، چندین بار حمله کرد و جمع بسیاری را کشت بطوریکه مردم از بسیاری کشتگان خودشان به خروش آمدند. در روایتی با تشنگی ای که داشت صد و بیست نفر از آنان را کشت سپس نزد پدر برگشت در حالیکه زخم بسیاری برداشته بود عرض کرد ای پدر العطش قد قَتَلنی و ثقل الحدید اجهدنی، نهل الی شربه من الماء سبیلُ اتقوی بها . حضرت علی اکبر بسیاری از سپاه دشمن را کشت ، ضربتها خورد، در حالیکه دهانش خشک است از میدان بر می گردد از پدر تمنایی می کند پدر جان تشنگی مرا دارد می کشد و سنگینی این سلاح توانم را گرفته آیا جرعه آبی است بنوشم تا نیرو بگیرم. راوی می گوید فبکی الحسین و قال و اغوثاه یا بنی ، قاتل قلیلاً فما اسرع ما تلقی جدک مخمدا فیسقیک بکاسه الا و فی شربته لا تظما بعدها ابداً امام گریست و اینچنین به فرزندش پاسخ داد: ای پسر جان اندکی جنگ کن امیدوارم به همین زودی جدت پیامبر را دیدار کنی و از دستش سیراب شوی که دیگر هرگز تشنه نشوی.
حضرت علی اکبر دوباره به میدان برگشت و جنگید تا کشتگان را به ۲۰۰ نفر رساند مردم کوفه از کشتن او خودداری می کردند مره بن منقذ عبدی لیثی حضرت علی اکبر را دید و گفت گناه عرب بر گردن من باشد اگر علی اکبر با این همه کشتار از من بگذرد، داغش را به دل مادرش می گذارم. حضرت علی اکبر با شمشیر می تاخت و حمله می کرد تا آنکه مره بن منقذ راه را بر او بست و نیزه ای به او زد و حضرت را از پای در آورد راوی می گوید سپاه اطراف او را گرفت و با شمشیرهایشان آنقدر به آن جوان زدند تا قطعه قطعه گشت چون جان به گلویش رسید فریاد زد ای پدر جان خداحافظ این جدم رسول الله است که تو را سلام می رساند و می فرماید شتاب کن و نزد ما بیا که جامی هم برای شما در دست دارد سپس فریادی زد و به شهادت رسید امام بر بالین فرزندش رسید و صورت خود را بر صورت فرزندش گذاشت حمید بن مسلم می گوید روز عاشورا از امام حسین شنیدم که می فرمود ای پسر جان خدا بکشد آن گروهی که تو را کشتند و در برابر خدا ایستادند و در شکستن حرمت پیامبر، بی باکی کردند در اینجا بود که اشک در دیدگان امام حلقه زد و فرمود ای علی اکبر بعد از تو اف بر این دنیا. امام بر بالین حضرت با صدای بلند گریست به طوریکه تا آن زمان صدای گریه او را به این بلندی کسی نشنیده بود.
عبدالله بن حسین علیه السلام که به علی اصغر معروف است فرزند امام حسین علیه السلام است. مادرش رُباب دختر اِمْرَءُ الْقَیْس و خواهرش سکینه می باشد. عبداللّه در مدینه متولد شد.
در زیارت ناحیه مقدسه، درباره این کودک شهید، آمده است: السلام علی عبدالله بن الحسین، الطفل الرضیع، المرمی الصریع، المشحط دما، المصعد دمه فی السماء، المذبوح بالسهم فی حجر ابیه، لعن الله رامیه حرمله بن کاهل الأسدی . و در یکی از زیارتنامه های عاشورا آمده است: و علی ولدک علی الأصغر الذی فجعت به از این کودک،با عنوانهای شیرخواره،شش ماهه، باب الحوایج، طفل رضیع و…یاد می شود و قنداقه و گهواره از مفاهیمی است که در ارتباط با او آورده می شود.
باب الحوائج بزرگترین سند مظلومیت
علی اصغر، یعنی درخشانترین چهره کربلا، بزرگترین سند مظلومیت و معتبرترین زاویه شهادت… چشم تاریخ، هیچ وزنه ای را در تاریخ شهادت، به چنین سنگینی ندیده است. علی اصغر را باب الحوائج می دانند، گر چه طفل رضیع و کودک کوچک است، اما مقامش نزد خدا والاست.
چگونگی شهادت
با به شهادت رسیدن جوانان بنی هاشم و یاران حضرت حسین علیه السلام ، امام خود، با تمام وجود برای رزم با دشمن، به سویشان رفت در حا لیکه با نگ می زد: آیا مدافعی هست که از حرم رسول خدا صلی الله علیه وآله دفاع کند؟ آیا موحدی هست که به خا طرما از خدا بترسد؟ آیا فریاد رسی هست که با امید به خدا به فریادما برسد؟ آیا یاوری هست که با امید به آنچه در نزد خداست به یاری ما بشتابد؟ در این هنگام از میان بانوان در خیمه شیونی بر خاست پس امام علیه السلام به کنار خیمه رفته و خطاب به زینب فرمود کودکم را بیاور تا با او خدا حا فظی کنم.
حضرت کودک را گرفت تا ببوسد در این زمان حرمله بن کاهل اسدی لعنه الله علیه به سوی او انداخت تیر به گلویش نشست و آن را برید پس حضرت به زینب فرمود او را بگیر. سپس خون را در هر دو دست جمع کرده و به سوی آسمان پاشید و فرمود: آنچه بر من وارد آمد برایم آسان است، چون در محضر خدا است.
حضرت امام محمد باقر علیه السلام فرمود: که قطره ای از آن خون بر زمین نیفتاد و سپس امام علیه السلام علی اصغر را برده ودر کنار شهدای بنی هاشم قرار داده.
شهادت علی اصغر به روایت ابی مخنف
زمانیکه حضرت امام حسین علیه السلام با ام کلثوم در باره علی اصغر سخن می گفت او عرض کرد قدری آب برایش تهیه کن
حضرت طفل را گرفت وسوی مردم بردوفرمود:شما برادرم و فرزندا نم ویارا نم را کشتید وغیر از این طفل کسی با قی نمانده ، او مثل ما هی از آب جدا شده می ماند شربتی از آب به وی بدهید.
طفل از این گوش تا آن گوش گلویش بریده شد آنگاه طفل را بر گرداندو خون بر سینه اش جاری بود، در خیمه گذاشت و مطالبی فرمود که حاکی از شکایت مردم به خداوند متعال بود.
مرقد مطهر حضرت علی اصغر در کربلا نزدیک قبر امام حسین علیه السلام در کنار شهدای دیگر کربلا است.
اللهم عجل لولیک الفرج