خبرگزاری فارس: پرداختن به موضوع «رمضان» در شعر فارسی به این ختم نمیشود که شاعران از فضایل این ماه بگویند و سپس آدابش را برای مخاطب تکرار کنند. «رمضان» در شعر فارسی، نمادی از تاکید بر آداب تزکیه است، آدابی که به زبانی استعاری برای مخاطب روایت میشود.
در چند یادداشت بر این هستیم که شعر شاعرانی را که به «رمضان» در شعرشان اشاراتی داشتهاند با ذکر مصادیق مورد بررسی قرار دهیم. اما در آغاز به خود «رمضان» و بسامد واژگان مربوط به آن در ادب فارسی میپردازیم.
ادبیات ایران از آن رو به ادبیاتی غنی به لحاظ مضامین مشهور است که به راستی تنوعی در تمام ساحتهای موضوعی دارد که شاعر میتواند کمند روح را به دست آن داده و با خیال خود بتازد. از میان مضامین بسیار ارزشمند ادب فارسی که سراسر تزکیه و تهذیب است، میتوان به ماه مبارک رمضان اشاره کرد. ماه رمضان، چه به لحاظ واژگانی و چه به لحاظ مضمونی، بسامد فراوانی در ادب فارسی داشته است، که البته محدود به شعر فارسی هم نمیشود؛ چرا که در آثار منثور هم فراوان دیده شده که از این مضمون بهره گرفته شده است. اما آنچه بیش از هر مسأله دیگری حایز اهمیت است، مقایسه مضامین پرداخته شده در ادب فارسی با ادبیات سایر ملل است. در هیچیک از مللی که با ادبیات عجین هستند و بخشی از روح و اساطیر آن ملت با ادبیات آمیخته شده، نمیتوانید «ماه»ی را بیابید که تا این میزان شاعران و نویسندگان به آن پرداخته باشند. شاعران سرزمین ما از رودکی، منوچهری، فرخی سیستانی، ناصرخسرو، خاقانی، اوحدی مراغهای، امیرخسرو دهلوی، نظامی، مسعود سعد؛ تا سعدی، حافظ، مولوی به تکرار از این ماه گفتهاند و سرودهاند و حجم این سرودهها در پرداختن به یک «ماه» و فضیلتهای آن در ادبیات ملل بینظیر است.
اما در این میان برخی واژگان هستند که در شعر «رمضان» بسامد دارند و هر کدام مفاهیمی را تداعی میکنند؛ در این نوشتار به برخی از آنها اشاره میشود:
* روزه
این واژه، در شعر شاعران بسیاری تکرار شده است. روزه در شعر شاعران کمتر به معنای نخوردن و نیاشامیدن است و اساساً این «واژه» بیشتر استعاره از نگهداشتن نفس در برابر علایق باطل و شیطانی است. به بیان دیگر اگر هم در جایی و در شعری، شاعر رمضان را با نخوردن و نیاشامیدن آورده است به معنای نخوردن و نیاشامیدن صوری نیست بلکه منظور دوری از هوای نفس است.
* سحر
«سحر»؛ از آن دست واژگانی است که برای شاعر و مخاطب معانی فراوانی را تداعی میکند؛ اما عمومیترین مفاهیمی که در این واژه پنهان است؛ زمان تزکیه، دعا، زمان آمرزش، آغاز یک امتحان دوباره و … است. اغلب شاعران زمانی که سحر را در اشعارشان استفاده کردهاند لزوماً مبحث سحر در ماه مبارک رمضان در ذهنشان نبوده اما مهمترین زمانی که از «سحر» در ادب فارسی سخن رفته است؛ «سحر» در ماه مبارک رمضان است. انگار سحر در ماه مبارک رمضان رنگ و بویی مجزا از سایر سحرها دارد و شاعر در آن زمان بهتر میتواند آغازگر راهی برای تزکیه نفسش باشد.
* افطار
«افطار» در معنای عمومی، شکستن روزه در زمان مقرر است، اما در ادبیات این معنا را در موارد بسیار کمی، تداعی میکند. افطار رسیدن و وصالی است که پس از سختی دست میدهد. «افطار کردن» در دو معنا و موقعیت میآید. یا شاعر «آرزو» دارد که افطار کند که همانا به معنای آرزوی رسیدن به وصال است و معبود؛ یا شاعر افطار کرده و دارد از طعم «رسیدن» و «وصال» برای مخاطب خود روایت میکند.
* لیلهالقدر
شاعران بسیار از این شبها نوشتهاند. نوشتهاند که از هزار شب اجر بیشتری دارد و درهای آسمان گشوده میشود. در واقع هر آنچه در مصحف شریف در این باب آمده شاعران به تکرار از آن سخن گفتهاند. شبهای قدر؛ به روایت شاعران شبی است که باید حاجتهای فراوان خواست و مزد گرفت؛ در ادب فارسی اندک شاعری میتوان یافت که حتی بیتی با این واژه نداشته باشد. شبهای قدر، شبهای تزکیه است و آدابی برای آن قایل شدهاند که البته شاعران و نویسندکان هم به آنها تأکید فراوان دارند. شاعران وقتی از شبهای قدر سخن میگویند مرادشان شبهای مراد است.
* عید فطر
دیگر واژه و ترکیبی که در شعر شاعران بسامد داشته است؛ «عید فطر» است. در اغلب اشعار، عید فطر با افطار معنایی مشترک دارد با این تفاوت که «عید فطر» جشن بزرگی برای پایان مسیر تزکیه است و هدیهای که خداوند به رهرو میدهد. در «افطار» هم این چنین است اما «افطار» شادیآفرینیاش بسیار کمتر از «عید فطر» است برای رهرو.